مسافربری زنان موتور سوار/ زنان جلوتر از دولت
خانم ها با موتور مسافر می برند بعد دولت در فکر گواهینامه خانم هاست و پلیس برای موتورسواری زنان فتوای غیر قانونی بودن می دهد.

رئوف پیشدار: چهارشنبه ٢۶ شهریور ماه ١۴٠۴ - شکر خدا امروز کمی از گرمای هوا کاسته شده و بادی ملایم هم آلودگی هوا را کم کرده است. معنی این وضعیت برای من این است که می توانم به پیاده روی بروم. هفته آینده پیش بینی شده که هوا بیشتر خنگ شود.
من محدوده مرکزی تهران را برای بافت سنتی اش که یاد شهرمان و نوجوانی و جوانی ام می اندازد، دوست دارم. با مترو به چهارراه مولوی می روم و از آنجا به سمت بالا! خیابان مصطفی خمینی
میدان مولوی اول خیابان مصطفی خمینی به سمت بهارستان موتور سواری جلوی پایم می ایستد. حاج آقا برسونم؟
خیابان یکطرفه است و موتور سوار کلاه کاسکت دارد. تشکر می کنم، دقت که می کنم، خانم است!
متوجه می شود که دیدن خانم مسافربر با موتور برایم جالب است، می گوید: حاج آقا نترس! رانندگی گیم خوبه!
یکی از دخترهای دانشجویم از دو سال پیش با موتور به دانشگاه می آید بعضی وقتها هم دیده ام یکی دیگر از دخترها را نیز ترکش سوار می کند.
پلیس گفته موتور سواری خانم ها خلاف قانون است و معاون امور زنان و خانواده رئیسجمهوری هم گفته است که مسئه گواهینامه موتورسیکلت برای زنان حتما باید حل شود. الان مهمترین مسئله خانمهایی که گواهینامه ندارند، این است که اگر خدای ناکرده دچار سانحه شوند، نمیتوانند از مزایای بیمه استفاده کنند.
خانم ها با موتور مسافر می برند بعد حاج خانم تو فکر گواهینامه خانم هاست و پلیس فتوای غیر قانونی بودن! خواجه در فکر نقش ایوان است.
قبل از قضیه موتوری، دوری اطراف میدان آنجا هایی که خشکبار و حبوبات می فروشند زدم.
خشکبار همه یشان قیمت ها نجومی شده، مغز گردوی معمولی ۵٠٠ هزار تومان! نیم میلیون تومان، پنج میلیون ریال! متوجه شدید؟ تازه این نرخ کُلی فروشی است. پارسال دلم خیلی فسنجان /فسنجون به قول تهرانی می خواست. نخوردم ، یکی دو بار هم که خواستم آماده اش را بخرم، فروشگاه نداشت.
قیمت حبوبات به خصوص لوبیا چیتی کمی تکان خورده و آنهم به ۵٠٠ هزار تومان نزدیک شده است. تنها عدس بود که قیمتش خیلی به نسبت یکی دو ماه گذشته اضافه نشده است.
اذان ظهر تقاطع پانزده خرداد و مصطفی خمینی ام. وضو می گیرم و به نماز می روم. آقا هنوز نیامده، نماز ظهرم را فرادا می خوانم. مومنین بیشتری به نماز می آیند، امام جماعت هم حدودا ١٠ دقیقه از اذان گذشته می رسد.
در عربستان که بودم همیشه لذت می بردم از اینکه ائمه جماعات معمولا زودتر از اذان می آمدند و رو به نماز گذاران می نشستند. مومنین امام را می دیدند و هر کس سوالی داشت راحت می پرسید.
در ادامه پیاده روی برای رفتن به امین حضور برای قیمت گرفتن یخچال، از محله امامزاده یحیی (ع) رد می شوم. پارسال که رفته بودم محل پر بود از افغانی، حالا هم بودند ولی عده یشان آشکار بود که کم شده است.
راستی! چنار معروف حیاط امامزاده هم کاملا خشک شده و حالا حتی یک برگ روی آن نیست. میراث فرهنگی هم تابلوی معرفی درخت را برداشته است و این یعنی شاید به همین زودی درخت خشکیده را هم قطع کنند.
عمر درخت که کهنسال ترین موجود زنده تهران قبل از خشک شدن بود، ٩٠٠ سال برآورد شده بود.
درخت به ثبت ملی رسیده بود و در گذشته محلی برای دخیل بستن و شفا گرفتن به حساب می آمد.
ترم گذشته به دانشجویان مقطع لیسانس تکلیف کرده بودم که به عنوان کار عملی کلاس، گزارش مشاهد های خود را بنویسند. خیلی ها! کم کاری کردند ولی عزیزان باز هم می گویم: پشت میز خبرنگار نخواهی شد.
به قول برشت: خواندنی تری از آنچه همه می بینند اما کسی را یارا و امکان نوشتن آن نیست، وجود ندارد.
شرح قیمت لوازم خانگی در امین حضور وقت دیگر!
* استاد دانشگاه و روزنامه نگار