نور امید در شب وحشت/ تسلیم ترس مشو که زودتر از فاجعه تو را از پای می اندازد
یادمان باشد که در دل سخت ترین بحران ها، آن چه ما را سرپا نگه می دارد نه دیوارها و سقف ها، بلکه باورها، دل ها و پیوندهای انسانی ست.

ثنایی نژاد: این روزها، شاید صداهایی از دور یا نزدیک، آسایش مان را برباید. شاید خبری، تصویری، انفجاری… و ناگهان آن چه برای سال ها آرام و آشنا بود، دگرگون شود. خانه ای فروبپاشد، خاطره ای خاکستر شود، یا عزیزی بی خداحافظی برود. جنگ، بی رحم است. اما ما، انسانیم.
یادمان باشد که در دل سخت ترین بحران ها، آن چه ما را سرپا نگه می دارد نه دیوارها و سقف ها، بلکه باورها، دل ها و پیوندهای انسانی ست. واقعیت این است که ما در تاریخ مان بارها سوخته ایم و ققنوس وار از خاکستر خویش برخاسته ایم. بارها گریسته ایم و دوباره خندیده ایم. انسان، توانِ شگفت انگیزی برای ترمیم و ساختن دارد.
اما در میانه ٔ این تاریکی، شاید آن چه بیش از هر چیز ما را زمین گیر می کند، ترس باشد. ترسی که طبیعی ست، انسانی ست، اما اگر رهایش کنیم، می تواند عنان از کف مان برباید. در لحظاتی که هراس بر ما چیره می شود، باید به خودمان یادآوری کنیم:
«تسلیم ترس مشو که زودتر از فاجعه تو را از پای می اندازد.»
باید ترس را بشناسیم و رام کنیم؛ آنگاه می توانیم بهتر فکر کنیم، بهتر تصمیم بگیریم، و مؤثرتر از خود و عزیزان مان محافظت کنیم. مسلماً ترس را نمی توان حذف کرد، اما می توان آن را مدیریت کرد. می توان در دل لرزش ها، هنوز ایستاد. نفس کشید. نگاه کرد. امید را نگه داشت. این همان کاری ست که قهرمانان بی نام تاریخ کرده اند؛ آن هایی که گاه با دل های لرزان اما قدم هایی محکم، راهی برای بقا و معنا یافته اند.
و از همه مهم تر:
زندگی، حتی در سخت ترین روزها، باید ادامه پیدا کند. هیچ بحرانی، حتی خون بارترینش، نمی تواند پایان زندگی باشد، مگر آن که خودمان آن را تمام شده بدانیم. این ماییم که باید تصمیم بگیریم چراغ زندگی را زنده نگه داریم. ماییم که مسئول ادامه آنیم؛ برای خود، برای عزیزان مان، و برای فردایی که هنوز می تواند بیاید.
اگر امروز چیزی از دست داده ایم، بگذارید فردا را با هم بسازیم. حتی اگر دست مان خالی ست، دل مان می تواند پر باشد از نوری که به دیگری می بخشیم. در دل بحران، حتی یک لبخند، یک دست گرفتن، یک امید دادن، می تواند چراغی روشن کند که مسیر را برای چند نفر اطراف مان روشن تر سازد.
این که با هم بمانیم، به هم برسیم و اگر می توانیم، کاری کنیم؛ این هاست آن چه ما را نه تنها زنده، که انسان نگه می دارد. به خودمان یادآوری کنیم:
ما فقط قربانی نیستیم. ما می توانیم چراغی باشیم، حتی در تاریکی و تا زمانی که دوباره آفتابی برآید، این چراغ را افروخته نگه می داریم. امید همچنان هست و زندگی ادامه دارد؛ در دستان ما.