◄ هرگز رهایم مکن
ما معتادان آشفته حال را می بینیم که تا کمر در سطل های زباله فرو رفته اند تا چیزی برای فروختن و جور کردن پول موادشان پیدا کنند. ما بسته به شرایط روانی مان از دیدن این افراد می ترسیم یا رنج می کشیم بدون آن که بدانیم چطور باید به آنها کمک کنیم.
مجتبی کاوه - زیر نور ماه کمرنگی گم شده در ابری از سرب و دود، نشسته بر بستری از خاک و سنگریزه و خرده زباله، تکیه داده به گونی بزرگی از ضایعات، صورت مسخ شده انسانی رنجور در تاریکی شب که چشمان گود افتادهی آن میترسد و میترساند. انگشتان استخوانی چرک با ناخنهای سیاهی که سرخی آتش سیگار را به سوی ریشی انبوه، ژولیده و کثیف، میبرند و برمیگردانند. به جای دهان حفرهای قیرگون، در میان انبوه ریش، باز و بسته میشود و هر بار دود از عمق سیاهی و تراکم مو به بیرون فوران میکند.
فکر میکنم با این گونهی استخوانی اگر ریشش را بتراشد احتمالا چیزی از صورتش باقی نمیماند! فکر میکنم واقعا چند ساله است با این چشمان سی و چند ساله و صورت شصت و چند ساله؟! ظرف یک بار مصرف غذا را که به دستش میدهم در آن را باز میکند و چیزی میگوید نامفهوم! عباس برایم ترجمه میکند: « دستت درد نکنه. به مولا! هوس ساچمه پلو کرده بودم! ». تازه میفهمم چرا متوجه نشدم چه میگوید؛ جملهای که به من گفته چند تا حرف "سین" دارد و تلفظ کردن "سین" ، دندان میخواهد که او در دهانش حتی یک دانه هم ندارد! اسمش – شاید از طنز تلخ روزگار- « قادر» است و در پاتوق «علی گاله» ، ناکجاآبادی در اطراف یکی از بزرگراههای شرق تهران ، همه صدایش میکنند : «به مولا!».
از این پاتوق ها و " به مولا" هایی که در آنها می لولند در تمام شهرهای کشور ما کم و بیش دیده می شوند؛ در بعضی شهرها به وفور و در بعضی دیگر تک و توک. با ظروف یک بار مصرف غذا از بین درخت ها و درختچه ها در فضای تاریکی که بوی دود نئوپان سوخته مشام را میخراشد و اشک به چشم میآورد، رد میشویم. حس حضور در لوکیشن فیلمی ترسناک را دارم. هر از گاه، معتادی با صورتی سیاه و چروکیده که بی شباهت به زامبی ها نیست، جلوی مان سبز میشود، غذایی می گیرد و به سرعت در ظلمت گم می شود. بعضی هاشان تشکر کوتاهی می کنند و صورتشان به خندهای گشوده می شود که صدای آن را غرش مداوم کامیون های عبوری از کمربندی شرقی تهران، میبلعد.
بسیاری از شما هم این معتادان ژنده پوش و تکیده را دیده اید که خمیده و افتان و خیزان در فضای کنار اتوبانها یا زیر پلها یا در گوشه و کنار پارک ها با خود یا موجودی موهوم حرف می زنند یا به ما زل زده اند یا اسفند دود می کنند تا پولی گدایی کنند یا تا کمر در سطل های زباله فرو رفته اند که چیزی برای خوردن یا فروختن و جور کردن پول موادشان پیدا کنند.
بسته به طبقه اجتماعی و سبک زندگی و خودآگاهی و شرایط روانیمان، ما از دیدن این انسان های بیمار و درمانده میترسیم یا رنج میکشیم یا پر از حس ترحم یا نفرت میشویم بدون آن که بدانیم چطور باید به آنها کمک کنیم یا تا چه زمانی محکوم به دیدن این مناظر و تصاویر تلخ و دلهرهآور هستیم.
وعده های زیبا و البته بی نتیجه مسئولان درباره کنترل اعتیاد!
رئیس جمهور پزشکیان که خود یک پزشک کهنهکار است و سالها عضو کمیسیون بهداشت مجلس بوده، تمرکز بر جلوگیری از عرضه را از جمله اشتباهات صورت گرفته در زمینه مبارزه با مواد مخدر می داند. به زعم او، تا زمانی که تقاضای مواد وجود داشته باشد، جلوگیری از عرضه مواد مخدر ناممکن خواهد بود و راهکارهای ترک اعتیاد باید مبتنی کاهش تقاضای مصرف باشد.
این سخنان متفاوت و زیبا به نظر میرسد اما در فقدان راهکارهای موثر، دور نیست زمانی که دوره ریاست جمهوری پزشکیان هم مثل اسلاف او به پایان رسد و کشور کماکان با معضل اعتیاد به همین شدت و حدتی که از گذشته تاکنون با آن مواجه بوده، دست به گریبان باشد.
شهردار تهران- کلانشهری که بیشترین معتادان در آن زیست می کنند - نیز در ماه های ابتدای امسال مدعی شد با تلاش های 31 ماههی او هیچ محل تجمعی برای معتادان متجاهر در تهران باقی نمانده اما او هم جمع کردن معتادان به ضرب و زور در کمپ ها را با درمان آنها اشتباه گرفته است!
ضمنا بد نیست زاکانی سری به پاتوق های معتادان در میدان شوش و هرندی و جنگل های لویزان و کناره های بزرگراه آزادگان و ... بزند و ببیند معتادان بعد از خروج از کمپها دوباره به همان پاتوقهایی که با کمک نیروی انتظامی از آنها جمع شان کرده، سرازیر میشوند!
روشی متفاوت و مردمی برای کمک به معتادان به جای روش های دولتی ناکارآمد
"به مولا" های شهرها، معتادان متجاهری هستند که رئیس جمهور، شهردار و دیگر مسئولان کشور به خصوص مسئولان ستاد عریض و طویل مبارزه با مواد مخدر اگر به دنبال راهکارهایی برای کاهش تقاضای این مواد اهریمنی می گردند، باید ابتدا آنها را درمان کنند چرا که آنها پر و پاقرص ترین متقاضیان مواد و ضمنا در دسترس ترین معتادان برای ترک اعتیاد به شمار می روند.
متاسفانه به نظر می رسد مسئولان در برابر در دسترس ترین معتادان هم جز روش های تکراری و شکست خورده چیزی در چنته ندارند؛ روش هایی که گل سر سبد آنها جمع آوری معتادان متجاهر در قالب طرح های مقطعی، ترک دادن اجباری آنها در کمپ ها و بعد رها کردن دوباره آنها در خیابان ها و بازگشت تقریبا تمام آنها به چرخه اعتیاد است!
برخلاف مسئولان، مردم در قالب تشکل های غیردولتی راهکارهای متفاوتی را برای کمک به این افراد و درمانشان به عرصه آورده اند. در یکی از شب های سرد پاییز با فعالان و دست اندرکاران یک سازمان مردم نهاد که روش متفاوتی برای کمک به کاهش تقاضای مواد مخدر و کنترل اعتیاد پیدا کرده اند، همراه شدم.
زندگی کردن بلد نیستم، بعد از ترک قبله ام را گم می کنم
«رفقای سابقمون ساچمه پلو آوردن امشب. خدا خیرشون بده. اگه اینا نباشن نصف بچه های این پاتوق زمستون امسال ازگشنگی می میرن.»
با این که قاشق یک بار مصرف هم به او داده ایم، «قادر» دست هایش را که سیاه است و کبره بسته به جای قاشق فرو می کند در ظرف یک بارمصرف و عدس پلو را مشت مشت به سیاهی دهانش می ریزد. همراه با بلعیدن غذا حرف هم می زند. هر جا از حرف هایش را متوجه نشوم به عباس نگاه می کنم و او برایم توضیح می دهد.
عباس خودش هم چند سال معتاد و در همین منطقه کارتن خواب بوده و حالا سه سال و پنج ماه است که پاک شده. او سفارشم را به قادر کرده و می توانم هر چه می خواهم بپرسم.
« به مولا! این داش عباس یه دونه س. هم خرج خودم بود تو این پاتوق! هر چی می خوای بپرس بهت بگم. شماها برید با قصه ما مشهور بشید، پول دار بشید، ما هم مثل شمع می سوزیم تا آخرِ آخرش.»
عباس می گوید: می تونی نسوزی تا آخرِ آخرش! یه فوت کنی به این آتیش، خاموش میشه. مگه ندیدی من فوت کردم خاموش شد! مساله فقط اینه که واقعا بخوای. اگه واقعا بخوای، تو هم می تونی.
« اینو هم راست میگه به مولا! هر کی واقعا بخواد می تونه. ماها خودمونم نمی خوایم.»
- چند سال است معتادی ؟ از اعتیاد و کارتن خوابی خسته نشدی؟
« به مولا! من 7 ساله تو خیابونم. از 13 – 14 سالگی عمل داشتم. اوایل حشیش بود. بعد رسید به تریاک و شیره و هرویین. الانم که جنس گرون شده مت می زنم».(عباس توضیح می دهد که منظورش قرص متادون است)
- روزی چند تا قرص می خوری؟
«روزی 5 تا قرص 40 میل. البته اگه گیرم بیام. اگه نتونم 5 تا جور کنم، هر چند تا که شد.»
- پولش را از کجا می آوری؟
«ضایعات جمع می کنیم. تک و دو می کنیم. کار می کَّنیم!»(عباس توضیح می دهد منظورش از کار کردن این است که مواد می فروشد و دله دزدی می کند!)
- چرا مثل عباس ترک نمی کنی ؟
«من نمی تونم پاک بمونم داداش. این طوری راحت ترم. صبح تا شب فقط یه مشکل دارم اونم اینه که پول جنسمو جور کنم اما پاک که میشم نمی دونم چیکار باید بکنم؟ از کجا باید شروع کنم؟ کس وکاری ندارم که برم پیششون. 22 سال نشئه خوری کردم ، الان دیگه بدون نشئگی هیچی برام معنی نداره. ترک که می کنم قبله مو گم می کنم، به مولا!»
- واقعا دلت نمی خواد ترک کنی؟
- دلم می خواد ولی نمی دونم بعد از ترک باید چطور زندگی کنم. زندگی کردن بلدی می خواد. من بلد نیستم.
عباس وقتی قادر غذایش را می خورد با او حرف می زند. می شنوم که به او می گوید هر وقت خواست از این بدبختی و دربه دری نجات پیدا کند با او تماس بگیرد تا او را به کمپ ببرد. به او می گوید: منم مثل تو هیچ کسی رو توی این دنیا ندارم. منم زندگی کردن بلد نبودم ولی کم کم دارم یاد می گیرم. وقتی من تونستم تو چرا نتونی؟
وقتی از قادر دور می شویم از عباس می پرسم فکر می کند غذا رساندن به معتادان می تواند کمکی به نجات آنها از اعتیاد و کارتن خوابی کند، و عباس می گوید: حتما کمک می کند. خیلی ها را دیدم که ترک کرده اند. مگر خود من چطور به زندگی برگشتم؟! اگر دوستانی که به معتادان غذارسانی می کنن کمکم نمی کردند، من الان به جای این که پاک باشم و مثل یک آدم عادی در جامعه کار و زندگی کنم، یا وسط همین معتادها توی پاتوق ها می لولیدم یا مُرده بودم!
زن معتاد کارتن خواب؛ کلکسیونر بدبختی ها
زن باشی و معتاد، بی خانمان و کارتن خواب هم باشی، کلکسیونر بدبختی ها هستی. برای زن کارتن خواب هر غریبه و آشنایی که از راه برسد، بوی شر و دردسر می دهد. نادر – یکی دیگر از بر و بچه های همان ان جی اویی که به کارتن خواب ها غذا می رساند- می گوید : « زن های کارتن خواب در پاتوق ها نسبت به مردها خیلی کم ترند. چیزی که ما می بینیم این است که تقریبا به ازای هر 100 تا مرد کارتن خواب یک زن کارتن خواب هست.»
زن های کارتن خواب معمولا یک نفر را در پاتوق ها دارند که بیشتر با او هستند و او حکم مراقب یا بالاخواهشان را دارد. آنها بدون اجازه بالاخواهشان با هیچ غریبه ای حرف نمی زنند . با هماهنگی ابوالفضل از بالاخواه یکی از این زن ها اجازه گرفتیم و دقایقی با او حرف زدیم. صحبتمان با شیما – اسم واقعی اش شیما نبود - به صورت سوال و جواب های کوتاه بود. من سوال می کردم و شیما در حالی که شعله فیتیله اش را یک سره روشن نگه می داشت و از روی زرورق، هروئین می کشید جواب می داد. فیتیله یک لایه دستمال کاغذی بود که انقدر تابیده بود مثل نخ شده بود. به من هم گفت ضمن مصاحبه، بیکار ننشینم و با دستمال کاغذی برایش فیتیله درست کنم!
- چند سالته ؟ چند ساله اعتیاد داری؟ چند وقت است کارتن خوابی می کنی؟
- « 32 سالمه. 7 -8 سالی هست مواد می زنم. تقریبا 2 ساله که تو خیابونم . قبل از این 2 سال هم 1 سال کارتن خوابی کرده بودم ولی خانواده م اومدن منو بردن کمپ و ترک کردم. 7 ماهم پاک بودم بعدش دوباره مصرف کردم و برگشتم تو خیابون.»
- الان چی مصرف میکنی و چقدر؟
- « هروئین و شیشه. هرچقدر گیرم بیاد.»
- شوهر نکردی؟
- «نه. شوهر کجا بوده. الان دخترای مثل دسته گلشم شوهر گیرشون نمیاد! یه پسره رو دوست داشتم خیلی وقت پیش که اونم منو ول کرد. بخاطر اعتیادم ولم نکردا. بخاطر این ولم کرد که آدم نبود! خودشم معتاد بود.»
- نظرت نسبت به این آقا و خانم هایی که برای شما غذا میارن، چیه؟
« آدمای بدی نیستن. اینجا جز اینا هر کس میاد سراغ ما فقط دردسره. بعضی از اینا که غذا میارن مشخصه قبلا خودشون اعتیاد داشتن. از حرفایی که می زنن معلومه می فهمن خماری و نئشگی یعنی چی.»
- به این فکر می کنی که تو هم مثل اینا می تونی ترک کنی؟
« اره بهش فکر کردم. فکر کنم منم می تونم ترک می کنم ولی بعدش یه سرپناهی هم می خوام.»
وقتی صحبتم با این خانم تمام می شود یکی از خانم های فعال در ان جی اویی که معتادان غذارسانی می کنند به او نزدیک می شود و سر صحبت را با او باز می کند اما تا کمی صحبت می کنند مردی که ظاهر آشفته و خشنی دارد سراغ زن کارتن خواب می آید و او را با خود می برد.
بیدار کردن تمایل معتادان کارتن خواب به ترک
از یکی از فعالان ان جی اوی "پایان کارتن خوابی" که جزو ان جی او های نسبتا باسابقه در کمک به معتادان کارتن خواب است و در سال های اخیر غذارسانی به آنها را در دستور کار قرار داده درباره علت پدیده شوم اعتیاد و کارتن خوابی سوال می کنم و او در پاسخ می گوید: شاید فکر کنید اعتیاد نتیجه فقر است. پس چرا این همه معتاد بدون آن که ثروتمند شوند ترک می کنند و پاک می مانند؟ یا چرا این همه معتاد از طبقات متوسط و مرفه جامعه داریم؟ این پدیده شوم اجتماعی از نظر من پیچیدگی خاصی ندارد و صرفا بخاطر فقر هم نیست. اعتیاد، نتیجه ارتباط ضعیف بین انسان ها و دور شدن آنها از ذات و سرشت اصلی خود است. وقتی انسان ها ارتباط سالمی با هم نداشته باشند و خدا را فراموش کنند از ذات و سرشت خود فاصله می گیرند و پر از اضطراب می شوند.
بعد می خواهند این اضطراب درونی را با چیزهای خارجی آرام کنند. چیزهای خارجی مثل: پول، شهرت، تفریح، سرگرمی، مواد مخدر، سکس و از این قبیل. اما بعد در گرداب همین چیزها گرفتار می شوند.
وی در توضیح علت غذارسانی به معتادان کارتن خواب توضیح میدهد: ما تلاش می کنیم ارتباطات نابود شدهی معتادان کارتن خواب با زندگی را دوباره احیا کنیم. احیای این ارتباطات کار ساده ای نیست چون معتادان کارتن خواب با هیچ چیزی جز مواد مخدر ارتباطی ندارند و به هیچ کس هم اعتماد ندارند. تنها دریچه ای که می توان با آنها ارتباط گرفت و نوری از زندگی به آنها تاباند همین غذارسانی است. از همین دریچه بسیاری از آنها به زندگی نگاه دوباره ای می کنند و تمایل بهبودی در آنها بیدار می شود.
مردم پای کار هستند، مسئولان باید حمایت کنند
یکی دیگر از فعالان گروه های مردمی غذارسانی به معتادان نیز درباره راهکار کاهش آسیب های اجتماعی همچون اعتیاد و کارتن خوابی می گوید: وقتی خود رئیس جمهور می گوید روش ها و شیوه های دولت محور برای کنترل و کاهش اعتیاد جواب نداده، تکلیف روشن است. راهکار این است که مردم بیشتر پای کار بیایند و مسئولان هم به جای وعده دادن، از کارهای مردمی حمایت کنند.
مشکل اصلی حجم کار و نیازها و کمبود منابع مالی و امکانات تشکل های مردمی است. خداوکیلی مردم خوب پای کار می آیند و اگر دولت و نهادهایی مثل شهرداری و سازمان بهزیستی هم مثل مردم پای کار بیایند، مطمئنا پدیده شوم اعتیاد در جامعه ما به این شکل مجال جولان نخواهد داشت.
اگر مسئولان به کارهای مردمی اعتماد کنند و درصدی از امکانات و بودجه هنگفتی که صرف مبارزه با آسیب های اجتماعی مثل اعتیاد در سازمان های دولتی و حاکمیتی می شود را به تشکل های مردمی اختصاص دهند – و بر خرج کرد این بودجه هم نظارت کنند- نتیجه بسیار بهتری به دست می آید.
متاسفم این را می گویم ولی بسیاری از سازمان ها وارگان های دولتی با آن هم دبدبه و کبکبه و پرسنل و بریز و بپاش و سخنرانی و همایش و ... که دارند کمترین کمکی به کاهش اعتیاد که نمی کنند هیچ، برای مراکز مردم نهادی که در این مسیر کار می کنند، مانع تراشی هم می کنند!
منظورم از مانع تراشی هم روشن است؛ مثلا می گویند از وزارت کشور مجوز بگیرید که مجوز گرفتن برای تشکل های مردمی هم کار حضرت فیل است یا می گویند نصفه شب برای غذارسانی نروید چون امنیت شما در خطر است در صورتی که اصولا معتادان کارتن خواب خودشان مراقب ما هستند و نیمه شب ها در پاتوق ها جمع می شوند.
من روی سخنم با مدعیانی است که با لباس های شیک و پیرهن های سفید یقه بسته در این مراکز کار می کنند و از بیت المال حقوق می گیرند و در عمرشان نتوانسته اند به هیچ معتادی کمک کنند! وقتی هم ما به عنوان یک جمع مردمی از آنها کمکی می خواهیم ما را سر می دوانند. این دوستان بیایند و به ما یک معتاد را نشان بدهند که بگوید من با فلان برنامه دولت یا فلان طرح شهرداری یا فلان پروژه ستاد مبارزه با مواد مخدر، ترک کردم و پاک ماندم!
از هیچ چیز کاری برنمی آید جز عشق
خانم (ز) یکی از دست اندرکاران تهیه و توزیع غذا بین معتادان کارتن خواب است. وی که خودش هم زمانی معتاد کارتن خواب بوده، اکنون بیش از 8 سال است که از اعتیاد نجات یافته – و به قول خودش در مسیر بهبودی قرار گرفته – است. او دوره های آموزشی مددیاری اعتیاد را هم گذرانده و با روش های علمی درمان اعتیاد آشناست.
وی در پاسخ به این پرسش که چند وقت است در قالب گروههای مردمی به معتادان و کارتن خوابها غذا میرساند و هدفش از این کار چیست، می گوید: من بیشتر از 5 سال است به این عزیزان ملحق شده ام و هدف ما پیام رسانی به معتادان در حال عذاب است. ما فقط غذا به معتادان بی خانمان نمی دهیم بلکه اگر داوطلبانه بخواهند ترک کنند ، هزینه کمپ آنها را تقبل می کنیم و به خانم های معتاد کارتن خواب خدمات ضروری بهداشتی مثل دارو و وسایل جلوگیری از بارداری می دهیم. خانم های معتاد کارتن خواب خیلی آسیب پذیر هستند و به نظر من کمک گروه های مردمی به تنهایی جوابگو نیست و باید تشکیلات جداگانه ای در سازمان بهزیستی برای کمک به آنها تاسیس شود؛ همان طور که تاسیس گرمخانه ها توسط شهرداری جان بسیاری از معتادان را در زمستان ها نجات داد و می دهد.
وی در پاسخ به این که چه انگیزهای باعث میشود او و دوستانش سختی جمع آوری پول و تهیه و توزیع غذا برای معتادان را به جان بخرند، می گوید: ما باور داریم این کار به خودمان هم کمک می کند به چرخه اعتیاد بازنگردیم. پیام ما خیلی ساده است. ما هم مثل شما بودیم ولی به کمک هم توانستیم ترک کنیم و به جامعه برگردیم . پس شما هم اگر بخواهید، میتوانید.
به باور وی، غذا دادن به معتادهای بی خان و مان کمک می کند در درجه اول آنها زنده بمانند ودر مرحله بعد برای یک وعده غذا دزدی نکنند. ضمنا همین مهربانی کوچک، روزنه ای به سوی ارتباط با انسان هایی که مثل خود آنها بودند و تغییری در زندگی و باورهای خود ایجاد کردند و به سوی بهبودی قدم برداشتند، باز می کند و با این کار به تدریج بعضی از آنها برای ترک اعتیادشان تمایل پیدا می کنند. این کار باعث می شود امید داشته باشند که اگر خودشان بخواهند، کسانی هستند که به آنها برای ترک اعتیادشان کمک کنند.
از او می پرسم چند درصد از معتادانی که به آنها غذارسانی می کنند داوطلب ترک اعتیاد می شوند و در جواب می گوید: شاید به طور تقریبی بتوان گفت حدود 5 تا 10 درصد. این شاید به نظر افرادی که از دشواری های درمان معتادان بی اطلاعند رقم قابل توجهی نباشد اما واقعیت این است که نجات همین تعداد معتاد با دست خالی و بدون استفاده از هیچ کمک دولتی کار بسیار بسیار بزرگی است. ضمنا این افراد معمولا ترک موفقی دارند و برخلاف معتادانی که نیروی انتظامی و شهرداری و بهزیستی هر ساله با صرف بودجه های میلیاردی جمع آوری می کنند و به کمپ ها می فرستند، به چرخه اعتیاد باز نمیگردند چون با تمایل خودشان ترک میکنند.
وی در پاسخ به این پرسش که چه عاملی موجب شده در ترک اعتیاد و پایان دادن به بی سر وسامانی اش موفق شود، می گوید: من از یک خانواده آبرومند جامعه بودم و اعتیاد و کارتن خوابی های گاه و بیگاه من برای آنها خیلی دردناک بود. باور من این است که معجزه خداوند شامل حالم شد و دعاهایی که خانواده ام برای رهاییم کردم استجابت شد. البته نجاتم را بعد از خدا مدیون همین بچه هایی که زمانی خودشان معتاد بودند و به کمک معتادان می آیند و غذارسانی می کنند، هستم. برنامه های 12 قدمی بهبودی از اعتیاد هم، چراغ راه زندگی من در دوران بهبودی بوده است.
از وی می پرسم به زنان معتاد کارتن خواب چه نصایحی می کند و جواب می شنوم: یاد گرفتم نصیحتشان نکنم چون نصیحت روی آنها اثری ندارد و حتی در برابر نصیحت گارد می گیرند. فقط غذا را به دستشان می دهم و اگر خودشان خواستند صحبت کنند پای صحبتشان می نشینم. اگر هم چیزی بگویم در همین حد است که هرگز از ترک اعتیاد ناامید نباشند و بدانند که ما که مثل خود آنها هستیم و زمانی درگیر اعتیاد بودیم، هیچ وقت رهایشان نخواهیم کرد.
وی ادامه می دهد: شاید باورتان نشود اما دائما به زنان معتاد می گویم تو هنوز جوان و خوشگلی. می خواهم این امید در دلشان باشد که مثل هر زن دیگری لایق عشق و محبت هستند. به نظرم اگر چیزی بتواند آنها را نجات بدهد، عشق، آن هم عشق بدون چشم داشت و بی ریا است. سعی می کنم به آنها نشان بدهم که با وجودی که معتاد و آسیب خورده و طرد شده هستند اما من انسانیت و لطافت زنانه آنها را می بینم که زنده است و می درخشد. باور دارم عشق بسیار قدرتمند است و در برابر بلای اعتیاد از هیچ چیز و هیچکس دیگر، جز عشق کاری برنمی آید.
* * *
به پایان این شب رسیدهایم و تمام غذاها را توزیع کرده ایم. هوا گرگ و میش است. فکر می کنم چه شب عجیبی بود. یاد گرفتم از معتادان کارتن خواب نترسم. یاد گرفتم فیتیله درست کنم! فهمیدم معتادان آواره در گوشه و کنار شهر هر شب چشم به راه نجات یافتگانی از جنس خودشان هستند که برای آنها غذا می آورند. فهمیدم هر شب ممکن است معتادی تصمیم بگیرد از زندگی معتادگونه دست بکشد و به جریان زندگی واقعی برگردد. سیاهی غبار و دودی که روی کمربندی آزادگان نشسته با طلوع خورشید کمی عقب می نشیند. خانم ز تعارف می کند که مرا تا میدانی که مبدا حرکت گروه بوده، برساند. سوار می شوم. روی داشبورد ماشین این خانم یک کتاب می بینم. از او می پرسم : این کتاب در مورد مددیاری و کمک به معتادان و و کارتن خواب ها و این طور چیزهاست؟
می گوید: نه! رُمان است. یک نویسنده ژاپنی نوشته به نام " کازئو ایشی گورو" که نوبل ادبیات هم برده.
کتاب را برمی دارم. می گوید: من خوانده ام، این کتاب مال شما.
نام کتاب را از روی جلدش می خوانم ؛ «هرگز رهایم مکن»
انتهای گزارش
با تشکر از مقاله خوب شما
انجمنهای مردم نهادی مانند انجمن معتادان گمنام NA عملکرد بسیار موفقی در بازگشت معتادان به جامعه را داشته اند ، کاش به آنها هم توجه میکردید .
شاید واقعا دولت توانایی مقابله با معضلی به این گستردگی را نداشته باشد.
عشق ما را پی کاری آورده است
ادب آن است، مشغول تماشا نشویم.........
دوست عزیز
مقاله شما پر از پر از واقعیتهای اسفناکیست که دل هر انسانی را به درد میآورد،، واقعیتی که انگار مسئولین و دولتمردان این کشور را به خواب عمیقی برده است ،یا اصلا اراده ای جهت ریشه کن کردن معظل اعتیاد وجود ندارد.....
وجود یک معتاد در خانواده یعنی درد و عذاب و نگرانی دائمی از دل خانه تا بیمارستان و تبمارستان و زندان و در نهایت مرگ ،که یک خانواده دارای معتاد مجبور به تجربه های تلخ زندگی در کنار عضو بیمارش را داشته باشد....
عضو بیمار نوشتم چون که بیمار از پدر و مادر گرفته تا خواهر و برادر و فرزندان بک خانواده........
میلینبم که طیف وسیعی را در برمیگیرد از کانون خانواده شروع میشه و محله و اجتماع و شهر و کل کشور میبینی که درگیر معضل اعتیاد شده و یک اجتماع بیمار که درگیر عادتی به نام سوختن و ساختن شده اند ...
مردمی همیشه غمگین و افسرده که دچار فرسایش جسم و روح و روان خوبشند.....
به راستی با چنین جامعه ای کعبه آمال همان سینه قبرستان هست.......
نگاه من ممکن هست فرامرزی باشد
به راستی چین با این عظمت و یا ژاپن و عربستان و امارات و قطر در موضوع اعتیاد قدرت ماورایی دارند یا اراده ای سترگ و بزرگ که توانسته اند خوب عمل کنند ....
جامعه ایران جامعه ای جوان و پویا اما ناامید هستش
اینجا جریان های دارای قدت و نفوذ نه اینکه نتوانند بلکه نمی خواهند که بستر
درمان و آموزش و فرهنگ مقابله با مقوله اعتیاد را فراهم کنند...
با وجود یک معتاد در خانواده ای ،،، آن خانواده اینقدر درگیر اعتباد فرزندش هست که دیگر مطالبات به حق شهروندیش را به فراموشی بسپارد و همیشه درگیر بدبختی اعتیاد باشد...
یک معتاد به مراتب ارزش افزوده زیادی برای دولت دارد تا یک دانشجوی فارق التحصیل که دنبال کار باشه و مطالبگر...
یک مثال زنده بزنم شهرداری تا دلت بخواد گرمخونه میزنه برای مکان خواب معتادین و کارتن خوابها،،، این به نوبه خود کار انسان دوستانه ابست و حتی قابل تبلیغ...
اما همین شهرداری بزرگترین مانع تو جلسات باز تو پارکها هست چرا؟؟؟؟
سیستم دلش نمیخاد جوانها مطالبه گر باشند برای همین از طرحهایی مثل جمع آوری معتادین متهاجر سالی دوبار حمابت میکند که بگوید در مقوله اعتیاد بی کار نیست که تو همون مراکز به خورد معتاد متادون میدهند چرا؟؟؟؟
تواین مملکت معتاد بعنی طلای سباه
از جمع آوری ضایعات برای عوامل شهرداری گرفته که در ازای پول متادون یا مواد به معتاد میدهند تا خابیدن تو کمپها که مجوز انرا سازمان بهزیستی به آسنایان خود میدهد تا زندان که بودجه قابل قبولی از سازمان ملل و مبارزه با مواد مخدر نصیب دولتمردان میشود،،
اینها دردهایست که خود انرا چشیده ام
میخام بگم یک برنامه ریزی دقیق و یک رویکرد کثیف را برنامه ریزان دنبال میکنند که جامعه ای بیمار و آشفته و نا امید داشته باشیم نه شاداب و پویا و سرزنده و مطالبه گر...................
معضل اعتیاد فقط با جمع اوری و قطع مواد حل نخواهد شد به قولی تا تقاضا هست عرضه هم هست و مشکلات جانبی اعتیاد.......
درمان مبتنی بر آموزش و آگاهی و تزریق امید به زندگی
که کار خیریه های مردم نهاد هستش و بچه های انجمن
ان ای همان پیام سنت ۵ که با غذا دادن و بیدار کردن تمایل استارت میخوره تا اتفاق ترک و وصل اجتماع شدن
این وسط بیشترین کمک را میطلبد که مردم با دادن کار و روحیه زندگی به معتادانی که مدتی از پاکبشون میگذره شعله زندگی رو در وجودشون روشن کنند......
عشق مارا پی کاری آورده است
ادب آن است که مشغول تماشا نشوبم....
نشین تماشا نکن دوست عزیر بیا وسط گود عشق یه گوسه کار رو بگیر
این مسیر رو انسانیت هستش و به خدا ختم میشه
اگه دستی بر اتش داری بدون که اون دیتان خداونده که با تو و اراده خدا کار میکنه .....
قدرت عشق رو دست کم نگیر......
شروین
گزارش خوب و خوندنی. کاش مسئولان بخونن
من که این مطلبو خوندم و اشکم دراومد. هر روز از اتوبان آزادگان رد میشم و معتادای داغون می بینم با لباسای پاره و کثیف و سر و صورت کثیف و ریش و موی کثیف لاغر انگار آدم نیستن و یه جور زامبی هستن آقای شهردار آقای رئیس جمهور آقای فرمانده نیروی انتظامی با جمع کردن این معتادا و فرستادنشون به کمپ فقط دارید پول بیت المال رو هدر می دید اینا نیاز به امید و پشتوانه دارن که تشویق بشن و وقتی ترک کردن برنگردن به اعتیاد از همین افرادی که اعتیادشونو ترک کردن کمک بگیرید و یه راهی پیدا کنید که اگر کسی ترک می کنه دیگه برنگرده به اون فلاکت و بدبختی
این گزارشو بفرستید برای ستاد مواد مخدر که ببینن چطور میشه به معتادا کمک کرد شاید خجالت بکشن و بساطشونو جمع کنن دنبال یه شغل دیگه ای غیر از اذیت و ازار معتادا بگردن
باید به معتاد فرصت داد که زندگی کنه و عشق رو تجربه کنه. من در نزدیکانم فرد معتادی رو می دیدم که بعد از چند سال دیدمش خیلی تغییر کرده و اصلا نشناختمش. خودش به من گفت همسرش چند بار اونو برده کمپ و نهایتا موفق شده ترک کنه و به جلسات گروه درمانی میره. زندانی کردن معتادا هیچ کمکی به درمان اونا نمی کنه. باید شهرداری کمک کنه تعداد جلسات گروه درمانی زیاد بشه. غذا دادن به معتادها هم می تونه بهشون نشون بده که جامعه نسبت به شرایط اونا بی تفاوت نیست و احساس تنهایی و رها شدگی نداشته باشن