◄ پنج کیلومتر آن طرفتر از حق مسلم ما
وقتی شروع شد، میلیونها نفر در ایران خواب بودند اما سید رسول بیدار بود و چند کیلومتر دورتر، زیر زمین، کلنگ میزد.او، از جایی که بود، نورهای صاعقهوار دید و غرشهای مهیب شنید اما نمیدانست این شروع جنگی آخرالزمانی است. اهالی شش روستای حومه پنج کیلومتری مجتمع هستهای نطنز هم در آن نیمه شب نمیدانستند انفجارهایی که خواب از چشمشان ربوده و نفس در سینههایشان حبس کرده، پیشقراول نبردی دوازده روزه است که پایان فصلی طولانی از داستان یکی از جنجالیترین مجتمعهای صنعتی جهان – مجتمع غنیسازی اورانیوم نطنز - را رقم خواهد زد؛ مجتمعی که از دو دهه قبل زندگی آنها زیر و رو کرده بود. این گزارش نگاهی دارد به آثار و پیامدهای این مجتمع در زندگی اهالی این روستاها.
مجتبی کاوه - سحرگاه جمعه 23 خرداد 1404 بود که سید رسول، روستایی پنجاه ساله، عرقریزان، دست از کار کشید و کلنگ دسته کوتاهش را زمین گذاشت. صفحه گوشی موبایل نوکیای کهنهاش را نگاه کرد که ببیند چقدر وقت دارد نماز صبحاش را بخواند. ساعت 4 و 22 دقیقه را نشان میداد. سرپا بلند شد و نجوا کرد: حبیب! منو بکش بالا!
این را آنقدر آرام گفت که خودش هم به زحمت شنید چه گفته. نمیخواست بیاحتیاطی کند. کار آنها در تمام نقاط ایران، جُرم بود چه برسد به آنجا؛ چند کیلومتری مجتمع اتمی نطنز! یک منطقه حساس که نیروهای امنیتی و انواع پدافند به شدت از آن محافظت میکردند.
سید رسول در این فکر بود که درویشی که محل دفینه ها را مشخص می کرد گفته بود گنج در عمق دو متری است اما آنها سه متر کندهاند و خبری از گنج نیست، که نوری آسمان را روشن کرد و صدای انفجار مهیبی بلند شد. زمین چنان لرزید که کلوخ بزرگی از دیواره چاه کنده شد و روی سرش افتاد. تا به خودش بجنبد صدای انفجارهای رعب انگیز پیاپی دیگر گوشش را کر کرد.
شروع یک جنگ آخرالزمانی
با این که ماهها از بمباران مجتمع اتمی نطنز گذشته، چشمهای سید رسول وقت تعریف کردن وقایع آن شب، از ترس گشاد میشود.
«ده انفجار پشت سر هم. شاید هم دوازده تا.»
زمین بود که در اطرافش میلرزید و کلوخه و سنگ ریزه بود که از دیواره چاه روی سرش میریخت.
«صدای هر انفجار که میآمد انگار ده تا رعد و برق با هم بخورد به زمین. داشتم ته آن چاه زنده زنده دفن میشدم!»
او و هم ولایتیاش در آن شب هولانگیز از این که در نقطه شروع یک جنگ تمام عیار بین اسرائیل و ایران گیر خواهند افتاد، بیخبر بودند و مثل میلیونها ایرانی دیگر غافلگیر شدند. آنها اهل یکی از شش روستایی بودند که در شعاع پنج کیلومتری تاسیسات هستهای نطنز قرار دارند. روستاهای شجاع آباد، چالهقره، دهزیره، احمدآباد، شوراب و توکل آباد(مشهور به مِزرِعَت).
روستاهایی کمجمعیت واقع در کرانه غربی کویر مرکزی ایران، یکی از خشکترین مناطق جهان با بارش سالانه کمتر از 50 میلیمتر. روستاهایی با دورنمای یکسان؛ خانههای محقر خشت و گلی با سقفهای گنبدی و جغرافیای یکسان؛ بیابانهای پهناور زیر شلاق آفتاب سوزان در سه چهارم ایام سال.
اهالی این روستاها بیش از دو دهه قبل وقتی کلنگ احداث این تاسیسات، بدون اعلام رسمی، به زمین زده میشد، شاهدان چشم و گوش بستهی گودبرداری عظیم این مجتمع بودند بدون آن که بدانند چاله عظیم و مرموزی که در دل مراتع آبا و اجدادیشان دهان باز میکند، فقط یک مهمان ناخواندهی عجیب نیست، بلکه همسایهای پراهمیت است که بیست و اندی سال بعد آنها را در کانون یک جنگ ویرانگر قرار خواهد داد؛ نبردی دوازده روزه که بسیاری در ایران و اسرائیل آن را یک جنگ آخرالزمانی میدانند؛ نبردی نه فقط بین دو کشور بلکه بین دو مذهب و دو ایدئولوژی.
انقلابی در اشتغال منطقه با کمترین اثر بر روستاهای اطراف
زمان آغاز حمله اسرائیل به نیروگاه، سید رسول در آن حوالی، زیر زمین دنبال گنج بود. چند کیلومتر دورتر نیز، صدها نفر دیگر در عمق حدود چهل متری زمین بودند. آنها هم گنجی را استخراج میکردند؛ گنجی به نام اورانیوم غنی شده. دست سید رسول به گنج نرسید. سودای گنج دیگر هم، آتش جنگی را برافروخت که تاکنون جان افراد بی گناه فراوانی را – طبق آمارهای رسمی 1062 نفر در این دوازده روز در ایران به شهادت رسیدند که 140 نفر از آنها زن و کودک بودند - گرفته و جانهای فراوان دیگری را به خطر انداخته است.
حفاری غیرقانونی به دنبال گنج آن هم بیخ گوش نیروهای حفاظتی و امنیتی مجتمع هستهای نطنز کار بسیار پرریسکی است. از سید رسول میپرسم قبول چنین ریسکی دیوانگی نیست؟
او میگوید: « دور و برت را نگاه کن! جز بر و بیابان چیزی میبینی؟ اینجا پیدا کردن گنج زیر زمین از پیدا کردن یک لقمه نان روی زمین آسانتر است! ما در روستایی زندگی میکنیم که کشاورزی و دامداری آن نابود شده. هیچکس درآمدی در روستا ندارد. یکی از علتهای نابودی اقتصاد اینجا هم همین نیروگاه است. نیروگاه، قناتهای ما را خشک کرده و گلهداری هم با وجود این همه محدودیت امنیتی، امکان پذیر نیست. اکثر جوانها از اینجا مهاجرت کردهاند و آنها که ماندهاند با درآمد بخور و نمیر کارهای مشقتبار در شهرهای اطراف زندگی خود را میگذرانند. پیرها هم که جایی برای رفتن ندارند به کمک مالی فرزندان خود یا اعانات نهادهای حمایتی مثل کمیته امداد امام خمینی، وابستهاند.»
با طعنه می افزاید: «اینجا زندگی کردن بیشغل و بیآینده، دیوانگی بزرگتری است که دنبال گنج گشتن در برابر آن دیوانگی کوچکی به حساب میآید!»
از او میپرسم: هیچ وقت برای تقاضای کار به مجتمع مراجعه کرده است؟
«بله! خیلی سال پیشها همان اوایل که اینجا را میساختند چند بار رفتم و فرمی هم به من دادند که پر کردم اما کاری به من ندادند. حتی عمله و بنّا هم از جاهای دیگر آوردند!»
تخمین زده میشود مجتمع اتمی نطنز در روزهای اوج خود بیش از سه هزار نفر پرسنل در استخدام داشته است که در نوع خود انقلابی در اشتغال این منطقه به شمار میآید. سوال اینجاست که آیا به کارگیری هزاران نفر در این مجتمع، تاثیر معناداری بر اشتغال روستاهای اطراف آن داشته است یا خیر.
روستای شجاعآباد یکی از پنج روستای نزدیک به مجتمع هستهای نطنز است. به گفته اهالی، در حال حاضر این روستا دارای 80 نفر ساکن دائمی و بیش از 200 ساکن غیردائم است. از بدو تاسیس نیروگاه ، پنج نفر از اهالی شجاعآباد در آن کار کردهاند و اکنون فقط سه نفر از اهالی همچنان با این مجموعه رابطه کاری دارند؛ رابطهای که بمباران آمریکا و اسرائیل و توقف فعالیتهای نیروگاه، آن را بسیار شکننده کرده و امیدی به تداوم آن نمیرود. حتی اگر تعداد نیروی کار اهالی ساکن و غیرساکن در این روستا را 80 نفر حساب کنیم- که بسیار بیشتر است - نسبت اشتغال شجاع آبادیها در نیروگاه، بسیار ناچیز است. سوال این که آیا طی این بیست و چند سال و قبل از بمباران مجتمع اتمی، تعداد بیشتری از اهالی شجاعآباد متقاضی اشتغال در این مجتع بوده اند یا خیر. تحقیق و گفتگو با اهالی این روستا حاکیست تعداد بسیار بیشتری از اهالی، متقاضی کار در نیروگاه بوده اند ولی شغلی به آنها داده نشده است.
« ما از روز اول دیدیم چطور نیروگاه در صحراهای ما آجر روی آجر گذاشت و ساخته شد. تا قبل از بمباران اسرائیل و آمریکا هم، هر روز می دیدیم هزاران نفر شبانه روزی در این نیروگاه کار میکنند. اوایل امیدوار بودیم در نیروگاه برای ما هم کاری باشد ولی سال هاست که مایوس شدهایم. چند نفری از اهالی شجاعآباد و روستاهای اطراف هم که در نیروگاه کاری پیدا کرده اند، ما خبر داریم که، با خواهش و التماس بوده. درست است که ما فقیر هستیم ولی غرور خودمان را داریم و اهل التماس کردن نیستیم. به همین خاطر وقتی تقاضای کار کردیم و رد شد، خواهش و التماس نکردیم.»
اینها را حبیب، روستایی 48 سالهای میگوید که در شب حمله اسرائیل به مجتمع هستهای نطنز، همان نزدیکیها با سید رسول دنبال گنج میگشته است.
بررسیها نشان می دهد تامین نیروی انسانی مجتمع هستهای نطنز توسط شرکت های پیمانکاری زیرمجموعه این مجتمع انجام میشود و مقررات مخصوصی دارد. اهالی شجاعآباد به دلیل نداشتن تحصیلات بالا و تخصص مرتبط با انرژی هستهای نمی توانستند جزء نیروهای تخصصی این مجموعه باشند و برای جذب شدن در کارهای غیرتخصصی مثل نگهبانی، باغبانی، آشپزی و رانندگی هم توفیق چندانی نداشتند.
وضعیت سایر روستاهای موجود در شعاع پنج کیلومتری مجتمع اتمی نطنز هم از نظر اشتغال در این مجتمع، بهتر از شجاعآباد که نیست حتی بدتر است؛ از روستای چالهقره با جمعیت 104 نفر تنها یک نفر قبلا در این مجتمع شاغل بوده که اکنون نیست، روستای دهزیره با جمعیت 128 نفر و روستای شوراب با جمعیت 14 نفر هر کدام یک نفر را در این مجموعه مشغول به کار دارند و دو روستای احمدآباد و توکل آباد با جمعیت50 نفر و 49 نفر هیچ شاغلی در مجتمع ندارند.
گزارشهای مرکز آمار ایران حاکیست میانگین اشتغال روستایی در کشور طی ۲۰ سال اخیر حدود 21 درصد کاهش و 44 درصد به 23 درصد رسیده است. تحقیقات میدانی در روستاهای اطراف مجتمع اما نشان میدهد، اشتغال روستایی در این روستاها در بیست سال اخیر بسیار بیشتر از 21 درصد کاهش داشته و تقریبا به صفر رسیده است. مجتمع هستهای نیز برای جذب بیکاران این روستاها کار قابل توجهی نکرده است.
سبز شدن لولههای سلاح های ضد هوایی در مراتع روستائیان
رضا که اواخر دهه ششم زندگی خود را سپری میکند جزو کسانی است که بیست سال قبل از نیروگاه برای مشاغل باغبانی و نگهبانی تقاضای کار کرده ولی تقاضای او رد شده است. او از معدود اهالی روستای شجاعآباد است که مراحل اولیه احداث تاسیسات هستهای نطنز را با چشم خود دیده است. او میگوید: « کاری که با دروغ شروع شود، اساس ندارد! دیدید که آخرش هم چی شد. بمب انداختند کُپاش کردند!»
میپرسم چه دروغی گفتند و او میگوید:« بیست دو - سه سال پیش بود. یک فرسخی بالای روستای دهزیره، گرد و خاک دیدم. گلهی بُزهایم را بردم نزدیکتر. ده - بیست تا لودر بیابان را میکندند و گود میکردند. یک چاله کنده بودند به وسعت چهل پنجاه جریب به گودی پنج- شش متر و کارشان ادامه داشت. گله بُزها را بردم جلوتر که بپرسم چه کار میکنند که یک ماشین پاترول آمد و دو نفر اسلحه به دست پیاده شدند. گفتند برگرد و دیگر گلهات را این طرف ها نیاور! اینجا ملک دولتی شده. گفتم اینجا چه کار میکنید؟ گفتند کارخانه فولاد درست میکنیم. جرات نکردم بگویم اینجا چراگاه آبا و اجدادی ماست! خیلی سال گذشت تا فهمیدم آنجا کارخانه ساختهاند که اتم درست کنند! بعدها که کارشان تمام شد و دورتادورش را دیوار کشیدند چند بار برای درخواست کار به آنجا رفتم ولی گفتند تو سواد نداری و اینجا کاری برای تو نیست، در صورتی که من باغبانی بلدم و این کار سواد آنچنانی نمیخواهد.»
چوپان سالخورده به این واقعیت اشاره میکند که خبر احداث مجتمع هسته ای نطنز تا مدتها مخفی نگه داشته شد. اولین اعلام عمومی درباره وجود این مجتمع توسط سازمان مجاهدین خلق- یک گروه مسلح مخالف جمهوری اسلامی ایران که سوابق تروریستی فراوانی در کارنامه دارد- در سال 2002 صورت گرفت و دولت ایران در فوریه ۲۰۰۳ رسما به وجود این مجتمع مهر تایید زد.
به هر حال مدتها قبل از پذیرش رسمی این مجتمع از سوی دولت ایران، نخستین پیامد احداث آن برای روستاهای اطراف از راه رسیده بود؛ روستائیانی که بخش مهمی از درآمد و اقتصادشان به گلههای بُزشان وابسته بود، از چراگاههای همیشگی خود محروم شدند. هرچه مجتمع وسعت و اهمیت بیشتری پیدا کرد، کمربند امنیتی آن هم بزرگتر شد و مراتع روستاهای اطراف کاهش بیشتری پیدا کرد.
رضا میگوید: «از همان اول به ما دروغ گفتند. از این و آن میشنیدیم که اینجا فولادسازی می شود و به ما کار میدهند و وضع همه ما خوب میشود اما بعد اتمسازی درست کردند و نه تنها به ما کاری ندادند بلکه صحراهایی که از زمان اجداد ما مرتع دامهای من و همآبادیهایم بوده را بدون این که از ما اجازه بگیرند یا حتی به ما خبر بدهند، از ما گرفتند. یک روز به خودمان آمدیم و دیدیم دور تا دورمان لولههای ضد هوایی سبز شده و هر جا میخواهیم گله بچرانیم سربازها میگویند برگردید! اینجا منطقه نظامی است!»
نیروگاه به روستاییها آب داد یا آب را از آنها گرفت؟!
بررسی وضعیت آبدهی قناتها و کشاورزی شش روستای نزدیک به مجتمع اتمی نطنز نشان میدهد آنچه سید رسول و سایر روستاییها درباره نابودی کشاورزی در این محدوده گفتهاند دور از حقیقت نیست اما آیا مجتمع اتمی نطنز علت نابودی کشاورزی در این روستاهاست؟
در حال حاضر آبی که از دهنهی قنات روستای شجاعآباد خارج میشود به زحمت شاید به اندازه یک لوله 2 اینچی باشد در حالی که بر اساس تصاویری که از این روستا وجود دارد، دو دهه قبل آب این قنات دست کم 10 برابر بیشتر بوده است. از تپهای که مُشرف به دشت روستای شجاعآباد است میتوان مشاهده کرد که بیش از 95 درصد دشت و باغات روستا کاملا خشکیده و به بیابان لمیزرع تبدیل شدهاند. وضعیت آب قنات و کشت وکار در روستای چالهقره هم تقریبا مشابه روستای شجاعآباد و حتی از آن بدتر است. سطح زیر کشت در چهار روستای دیگر یعنی دِهزیره، احمدآباد، شوراب و توکل آباد هم به شدت کم شده و کشاورزی در آنها از نظر اقتصادی به صرفه نیست.
محمدعلی شصت و پنج ساله از اهالی روستای چالهقره در پاسخ به این پرسش که آیا مجتمع هستهای نطنز، قناتها را کم آب و کشاورزی روستاهای اطراف را نابوده کرده است، با تاکید بر این که نیروگاه اتمی نطنز افتخار ملی و نشان دهنده توان و تخصص ایرانیهاست، میگوید: قناتهای این روستاها را خشکسالیهای پیدرپی و بیتفاوتی نسل جوان به میراث پدرانشان خشک کرد، نه نیروگاه! البته شاید نسل جوان هم در خشک شدن قناتها مقصر نباشد چون دوره و زمانه خیلی عوض شده. در زمانهای گذشته ما مجبور بودیم سختکوشتر باشیم و قناتمان را دائما تعمیر کنیم و با زحمت فراوان کشاورزی کنیم که از گرسنگی نمیریم! آن زمان کسی راه شهر را بلد نبود و در شهرها هم این همه کارخانه نبود که بچههای روستا به شهر مهاجرت کنند و در کارخانهها کار کنند.
وی میافزاید: به نظر من نیروگاه نه تنها برای این روستاها بیآبی ایجاد نکرد بلکه ما همین آب شُرب لولهکشی را هم از صدقه سر نیروگاه داریم چرا که وقتی برای نیروگاه از سرچشمههای رودخانه زایندهرود و کوهرنگ آب آوردند، به این روستاها هم آب شُرب دادند. قبل از آن، قناتهای ما آب داشت ولی آب قناتها شور و غیر قابل شرب است. ما برای آب شرب مشکل داشتیم. کار به جایی رسیده بود که وزارت جهاد کشاورزی، آب شُرب را با تانکر به این روستاها میرساند تا این که به نیروگاه آب رساندند و از آن آب به ما هم دادند.
همسر محمدعلی نظر متفاوتی با شوهرش دارد. او که با شور و حرارت به میان حرفهای شوهرش میآید، میگوید: «این روستاها از سیصد - چهارصد سال پیش اینجا وجود داشتهاند. خیلی قبل تر از این که نیروگاه به ما آب بدهد، یعنی زمان حکومت پهلوی، ما آب شرب لولهکشی داشتیم. بروید از همه بپرسید. آب چشمه و قنات رباط که به همت خود اهالی این روستاها حفر شده بود، آب شیرین ما را تامین میکرد ولی الان اثری از آن چشمه نیست و قناتش هم خشکیده چون دولت به جای توجه به مساله کمبود آب، بودجه های هنگفتی را خرج چیزهایی مثل همین نیروگاه کرده است.»
وی میافزاید: «بله! شوهرم درست میگوید که نیروگاه اتمی نطنز افتخار ملی است. من هم به این همه دانش و تخصص افتخار میکنم ولی ما زندگی میخواهیم. چرا اهالی چند روستا باید بابت این افتخار ملی خسارت بخورند و کشت و کار آنها نابود شود؟ اینجا ازقدیمها یک منطقه کویری کم آب است. آن وقت آمده اند وسط این منطقه چنین تاسیسات عظیمی راه انداخته اند.»
این زن بحثی را به زبان ساده مطرح میکند که در مباحث علمی میان رشتهای از آن به تابآوری اکولوژیکی یاد میشود. تابآوری اکولوژیکی میزان اختلالی است که یک اکوسیستم میتواند بدون تغییر فرآیندها و ساختارهای خود سازمان یافته تحمل کند. گفته های او اشارهای است به این نکته که یک اکوسیستم خشک کویری که منابع تامین آب آن یعنی قناتها به دلیل خشکسالیهای شدید در فشار است نباید با مداخلهای سنگین نظیر احداث یک مجتمع صنعتی بزرگ مواجه شود که تابآوری آن را بیش از پیش کاهش دهد.
همسر محمدعلی این را هم می گوید که اگر خشکسالی باعث کاهش آب قنات چالهقره است باید قنات روستاهای اطراف همه به یک اندازه کم آب شود. پس چرا آب قناتهای دهزیره و شوراب و توکل آباد به اندازه چاله قره کم نشده؟ درست است که من در روستا زندگی میکنم ولی کتاب میخوانم و اهل مطالعه هستم. به نظر من این نیروگاه نه تنها روی آبهای زیرزمینی بلکه روی کل اکوسیستم منطقه اثر گذاشته. من فکر میکنم گود برداری عظیمی که برای نیروگاه انجام دادند به لایههای زیر زمین فشار وارد کرد و روی ریشه قنات شجاعآباد و چاله قره تاثیر منفی شدیدی گذاشت ولی سه روستای دیگر خوش اقبالتر بودند و این تاثیر منفی روی قنات آنها به شدت ما، نبود. ضمنا اگر دولت برای احیای قنات ها و استفاده از فناوری های نوین برای تامین آب سرمایهگذاری لازم را میکرد، کشاورزی ما هیچ وقت به این روز نمیافتاد.»
نظر علی درخشان، دکترای مهندسی و مدیریت منابع آب را در این باره جویا شدم. وی توضیح داد: خشکسالی در تمام ایران سطح آب های زیرزمینی را پایین آورده و بسیاری از قناتها در حال خشکیدن هستند. با این حال، خشکسالی تنها عامل خشک شدن قناتها نیست و توسعه نامتوازن و مداخلات انسان در طبیعت و اکوسیستم قناتها، نقش پررنگی در از بین رفتن این بخش از میراث ملی کشور دارند. قطعا مداخلههای بزرگ – به عنوان مثال گودبرداری یا تردد خودروهای سنگین یا هر گونه عملیات عمرانی و صنعتی بزرگمقیاس - در اکوسیستم و محیط در قسمت تَرِ قنات یعنی مادرچاه قنات، میتواند روی آبدهی قنات تاثیر منفی شدیدی داشته باشد و مسیرهای آبدهی قنات را مسدود یا دچار ریزش کند اما بررسی این امر نیازمند تحقیقات میدانی است.
میدانم تحقیق میدانی در این باره نیازمند بودجه است و اگر بودجه آن هم فراهم شود متاسفانه مسائل امنیتی، همچون یک سد غیرقابل عبور، هر گونه تحقیقات رسمی در اینباره در اطراف نیروگاه را با بنبست مواجه میکند.
آفتها و بیماری هایی داریم که قبلا نداشتیم
طی چند ماهی که به صورت غیررسمی و محتاطانه در روستاهای اطراف نیروگاه در مورد تاثیرات آن بر زندگی اهالی تحقیق میکردم، زنان روستایی راحتتر از مردان پاسخگوی پرسشهای من بودند؛ شاید به این دلیل که زنان حافظان اصلی سنتها و سبک زندگی روستایی در ایران به شمار میروند؛ سنتها و سبک زندگیای که مظاهر توسعه – مثل مجتمع هستهای نطنز – کاملا در نقطه مقابل آن قرار میگیرد.
یکی از زنان روستای دهزیره درباره تاثیر مجتمع بر زندگی اهالی این روستا میگوید: «دیگر چیزی از کشاورزی ما باقی نمانده. باغات چند سال است که خشکیدهاند و از درختهای خشک آنها هم اثری نیست. دشت هم شورهزار شده. در زمینهای کشاورزی دهزیره و روستاهای اطراف، طی این دو دهه که سر و کله نیروگاه پیدا شده، آفتهایی دیدهایم که قبلا اثری از آنها نبود. قبلا درختان این روستاها بهترین محصول انار و انجیر را داشتند اما الان همین درختهای انگشت شماری که داریم آفت زدهاند. برگهای درختان انجیر چروکیده میشوند و محصول قابل توجهی نمیدهند. انارها هم اغلب کرمزده و پوک از درخت میریزند.»
زن روستایی دیگری از اهالی چالهقره هم میگوید: «این را بدانید که نیروگاه کل سهم روستائیان از آب یکی از چشمههای پرآب بالا دست را خرید و تمام آن آب را با لوله کشی به نیروگاه منتقل کرد. بعدها گفتند که مسئولان نیروگاه آب آن چشمه را خریدند که برای آبیاری فضای سبز نیروگاه استفاده کنند. منحرف کردن آب یک چشمه به منطقه دیگر علاوه بر خشکاندن مزارع و باغاتی که از آب آن چشمه آبیاری میشدند، احتمالا روی آب چشمهها و قناتهای پایین دست هم اثرات منفی داشته است.»
ضمنا شما که درباره تاثیر نیروگاه بر روستاهای اطراف تحقیق میکنید این را هم بنویسید که در این روستاها طی یک دهه اخیر بیماران صعب العلاج و سرطانی زیاد شده است. من نمیدانم نیروگاه در این افزایش سهمی دارد یا نه ولی تحقیقی هم در این زمینه انجام نشده است و ما بابت این موضوع نگرانیم. از وقتی نیروگاه بمباران شده و احتمال آلودگی هستهای مطرح شده، نگرانی ما بیشتر هم شده است. »
از او میپرسم چه تعداد بیمار سرطانی در این روستاها طی سالهای اخیر داشته اید و او میگوید: «حداقل ده نفر.»
مسئولیت اجتماعیِ ناکافی مجتمع و توقعات برآورده نشده روستاییها
در ایران مرسوم است که شرکتها و سازمانهای بزرگ به منظور ایجاد تصویر مثبت از خود نزد اهالی یک منطقه اقداماتی تحت عنوان مسئولیت اجتماعی انجام میدهند. این اقدامات اغلب شامل کمکهای مختلف به زیرساختهای بهداشتی، رفاهی و زیستی آن منطقه است. پرس و جو از اهالی شش روستای حومه مجتمع اتمی نطنز درباره اقدامات این مجتمع در راستای ایفای مسئولیت اجتماعی در این روستاها نشان میدهد این مجتمع اقداماتی نظیر کمک به بازسازی قنات و بهسازی آبراههای کشاورزی در دو روستا از این شش روستا انجام داده است. یک بار هم مجتمع هستهای نطنز هزینه کرایه یک دستگاه اتوبوس برای رفت و برگشت اهالی یکی از روستاها به سفر زیارتی مشهد را به عهده گرفته است.
با این حال هر کس با اهالی این روستاها وارد گفتگو شود و یخ بیاعتمادیشان را ذوب کند از آنها میشنود که این اقدامات نتوانسته است برای مجتمع نزد بسیاری از آنها اعتبار و وجه مثبتی دست و پا کند و بسیاری از آنها نسبت به این مجتمع احساس خوبی ندارند. اهالی روستاهای حومه مجتمع اتمی نطنز، از اخباری که مرتبا درباره غنی سازی اورانیوم در کشور منتشر می شود، بزرگی و اهمیت استراتژیک این مجتمع را درک میکنند و توقع آنها از چنین سازمانی این است که در محرومیتزدایی از روستاهای اطراف خود فعالانه تر عمل کند.
گشت و گذار در شش روستای همسایه مجتمع هستهای نطنز نشان میدهد در هیچ یک از این شش روستا، زیرساخت عامالمنفعه، مثلا یک درمانگاه، یا حتی مدرسه با هزینه نیروگاه ساخته نشده است. وقتی برای تحقیق در این باره به روستای احمدآباد رفتم یکی از اهالی – دور از چشم سایرین و با احتیاطی زائد الوصف - به من گفت: «مجتمع هستهای نطنز در روستای ما، آشپزخانهای برای مسجد روستا ساخت ولی این کار را به ازای در اختیار گرفتن مدرسه متروکه روستا و تبدیل آن به یکی از اماکن خود انجام داد.»
نیروگاه پولدار است ولی نه برای روستاهای اطراف!
سید رسول و حبیب به محض آن که انفجارهای ترسناک بمباران مجتمع تمام شد به سرعت با موتور قراضه حبیب خود را از آن مهلکه دور کردند اما این ترس به جانشان افتاد که بمباران مجتمع ، موجب ایجاد تشعشعات اتمی یا نشت گازهای خطرناک هستهای شده و آنها هم آلوده به مواد رادیو اکتیو شده باشند. این ترس آنها را به این فکر انداخت که هر چه سریعتر خود را به درمانگاه یا بیمارستانی برسانند.
سید رسول میگوید: « شاید باور نکنید ولی هیچ درمانگاه شبانهروزی در شعاع ده کیلومتری نیروگاه نیست. در این محدوده هیچ مرکز درمانی که بتواند در مواقع اضطراری و در صورت آسیب به نیروگاه، کمکهای اولیه متناسب– حتی در حد چند عدد قرص یُد – به متقاضیان ارائه کند، هم نیست. باورنکردنیتر این که در کاشان هم به چند مرکز اورژانس و بیمارستان مراجعه کردیم و آنها گفتند تجهیزاتی برای سنجش مقدار تشعشع رادیواکتیو در بدن افراد در اختیار ندارند و قرص یُد هم نداشتند! انصاف این بود که نیروگاه دست کم یک درمانگاه شبانهروزی در روستاهای اطراف میساخت و تجهیز میکرد تا اگر روزی مجتمع دچار سانحهای شد مردم اطراف بتوانند از خدمات درمانی متناسب با سانحه اتمی استفاده کنند اما نیروگاه این کار را نکرد. »
بودجه مسئولیتهای اجتماعی و به طور کلی بودجه مجتمع هستهای نطنز به صورت رسمی و شفاف در دسترس نیست با این حال بودجه سازمان انرژی اتمی ایران که این مجتمع زیرمجموعه آن قرار دارد، را میتوان از قانون بودجه کل کشور استخراج کرد. طبق مندرجات قانون بودجه سال 1404 ایران، مجموع اعتبارات هزینهای و تملک داراییهای سرمایهای سازمان انرژی اتمی و دستگاههای تابعه در سال 1404 بالغ بر 35 هزار میلیارد ریال است. از این مبلغ حدود 43 درصد مربوط به اعتبارات هزینهای است که هزینه اقدامات مسئولیت اجتماعی هم در قالب آن میگنجد.
قضاوت درباره میزان هزینه کرد مجتمع هستهای نطنز بابت مسئولیت اجتماعی در روستاهای اطراف آسان نیست چرا که این مجتمع سامانه رسمی ندارد و اطلاعاتی درباره عملکرد مالی آن در هیچ سامانه و رسانهای منتشر نمیشود اما یک چیز روشن است؛ اهالی روستاهای نزدیک مجتمع معتقدند این مجموعه بودجه هنگفتی در اختیار دارد اما حاضر نیست برای روستاهای اطراف خود کار عامالمنفعه درخور توجهی کند. میرزامهدی، روستایی پنجاه و هشت ساله در این باره میگوید: «احمدی نژاد گفت 30 تریلیارد پول آمریکا – منظورش 30 میلیارد دلار است - خرج برنامه هستهای شده! احمدی نژاد آدم راستگویی بود. حرف او برای ما سند است! اگر فرض کنیم 10 درصد این بودجه را هم در کل این سالها به نیروگاه داده شده باشند، این مجتمع، خیلی پولدار است! مخصوصا در مقایسه با ما روستائیهای اطراف که اکثرا با درآمد ماهانه 5 – 6 میلیون تومان زندگی میکنیم.
احمدی نژاد رئیس جمهوری است که هنوز بین تعداد قابل توجهی از روستائیان ایران محبوبیت دارد. دلیل اصلی این محبوبیت یارانه نقدی است که اولین بار به دستور او به کم درآمدها پرداخت شده است و تاکنون نیز ادامه دارد. او همچنین همان رئیس جمهوری است که بعد از به قدرت رسیدن، توافق مبنی بر توقف تعلیق برنامه هسته ای ایران که در دوره سلف او محمد خاتمی بین ایران و تروئیکای اروپایی بسته شده بود را کنار گذاشت و با شعار "انرژی هستهای حق مسلم ماست" ، فعالیت های غنی سازی اورانیوم را از سر گرفت.
میرزا مهدی می افزاید:« نیروگاه این همه سال که اینجاست برای آبادانی و عمران این روستاها دست در جیب خود نکرده! اگر هم کاری کرده مثل همین ترمیم قنات و آبراه های کشاورزی نصفه و نیمه بوده. یعنی خودمان پول جمع کردیم و وزارت کشاورزی هم پول داده و نیروگاه هم مقداری کمک کرده. تازه اگر از کسانی که برای کمک خواستن سراغ مدیران نیروگاه رفته اند بپرسید - و راستش را به شما بگویند- میگویند که همین کمک نصفه و نیمه هم بعد از کلی خواهش و التماس بوده. »
کاروانسرایی که قرار بود بازسازی شود
در فاصله کمتر از سه کیلومتری مجتمع هستهای نطنز یک کاروانسرای تاریخی وجود دارد که تاریخچه آن به زمان شاه عباس صفوی بازمیگردد. متاسفانه این بنای زیبا به دلیل فرسایش طبیعی و تخریبهای انجام شده توسط جستجوگران گنج، اکنون در شرایط نامطلوبی قرار دارد.
این کاروانسرا آنقدر برای روستائیان اطراف خاطره انگیز است که برای مرمت آن کمپینی راه اندازی کرده اند. در متن این کمپین آمده است: کاروانسراهای با پلان دایرهای نه تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان بسیار نادر هستند و فقط و فقط ۳ کاروانسرا با پلان دایرهای در جهان وجود دارد: کاروانسرای زینالدین یزد، کاروانسرای تاجآباد همدان وکاروانسرای زیزه (خواجه قاسم نطنزی)اصفهان. از این سه کاروانسرای مدوَّر، کاروانسرای زینالدین و کاروانسرای تاجآباد، مرمت شده و در یونسکو به ثبت رسیدهاند اما کاروانسرای زیزه، در حال تخریب است و بارها خبرهایی از حفر گودال و تخریب دیوارهها و سقف آن توسط جویندگان گنج، در رسانهها منتشر شده است.
آمار سایت کارزار میگوید تاکنون 448 نفر به این کمپین پیوستهاند. یکی از امضا کنندگان کمپین که تاکید داشت هیچ نامی از او - حتی به صورت نام مستعار - در گزارش برده نشود، میگوید: « از منابع موثقی در اداره میراث فرهنگی کاشان مطلع شدیم که مدیریت مجتمع هستهای نطنز پیش از بمباران اسرائیل و آمریکا، قصد تملک این کاروانسرا و بازسازی و تبدیل آن به مجموعهای گردشگری و اقامتی برای مهمانان عالیقدر و مدیران ارشد خود داشت؛ اقدامی که اگر انجام میشد هیچ کمکی به بهبود وجهه نیروگاه در مقابل اهالی این روستاها نمیکرد. شاید تقبل هزینههای بازسازی این بنا و اهدای آن به اهالی روستاهای اطراف مجتمع هستهای نطنز میتوانست اقدام بهتری برای بهبود تصویر این مجتمع در مقابل اهالی این روستاها باشد.»
ناگفته نماند که راستی آزمایی این ادعا – و هر موضوع مرتبط دیگری با این مجموعه - از مدیریت مجتمع هستهای نطنز امکان پذیر نیست چرا که حتی در شرایط عادی هم این مجتمع پاسخی به چنین سوالاتی ارائه نمی دهد. بعد از بمباران مجتمع نیز هر گونه پرسش و کنجکاوی درباره زندگی روستائیان اطراف، سوء ظن قوی و خطر دستگیری از سوی نیروهای امنیتی را به دنبال دارد؛ اتفاقی که برای نگارنده این گزارش نیز رخ داد و تنها با چاشنی شانس و صد البته حسن نیت نیروهای امنیتی و تایید هویتم توسط اعضای شورای یکی از روستاها با امضای یک صورتجلسه مبنی بر این که روزنامه نگار هستم و درباره مسئولیت های اجتماعی نیروگاه از روستاهای اطراف پرس و جوهایی داشتهام، از خطر بازداشت، رهایی یافتم.
زوال فرصتهای فرهنگی و گردشگری روستاهای اطراف مجتمع اتمی نطنز
روستاهای واقع در پنج کیلومتری مجتمع هستهای نطنز، روستاهای کوچک مقیاس ناحیه کویری ایران هستند که در دهههای 1350 و1360 به دلیل معماری خاص از موقعیت فرهنگی برخوردار بودهاند. این ویژگی، نه به صورت مستمر ولی گاه به گاه، فرصتهای اشتغال، بهبود زندگی و افزایش درآمد برای روستائیان این نواحی ایجاد کرده است.
به عنوان مثال روستای چاله قره، در سال 1356 لوکیشن اصلی فیلمی به کارگردانی پرویز کیمیاوی کارگردان مطرح ایرانی بوده است. این فیلم ابتدا «سیندرلا» نام داشته و نهایتا به «اوکی مستر» تغییر نام میدهد. بازیگران شناخته شده سینمای ایران از جمله «فرخ غفاری» و «یدالله شیراندامی» و یک خانم بازیگر فرانسوی بهنام «اریکا ماز» نقشهای اصلی این فیلم را بازی کردهاند. گرچه با وقوع انقلاب در سال 1357 این فیلم توقیف می شود و به اکران عمومی درنمی آید اما به دلیل موضوع متفاوت با جریان غالب بر سینمای ایران و طرح موضوع استعمار و صحنههای ساختار شکنانه و کارگردان و بازیگران مطرح، در محافل هنری ایران به عنوان یکی از آثار بحث برانگیز سینمای کشور از آن یاد میشود.
به گفته اهالی چالهقره، تیم سازنده فیلم، حدود سه ماه در این روستا مستقر بوده و عملیات دکور سنگینی در آن اجرا کردهاند و این امر، ابرای اهالی ایجاد اشتغال و درآمد کرده است. حفظ لوکیشن فیلم مذکور و تبدیل آن به فرصت گردشگری اتفاقی بود که میتوانست برای این روستا درآمد پایدار ایجاد کند اما بیتوجهی به این فرصت توسط اهالی و تخریب بافت معماری و شرایط محیطی این روستا به همراه محدودیتهای امنیتی ایجاد شده توسط مجتمع نطنز دست به دست هم داده تا این گونه فرصتها از دست برود. از طرفی، محدودیتهای امنیتی مجتمع اتمی دیگر اجازه تکرار چنین اتفاقاتی را در این روستا نمیدهد.
روستاهای شجاعآباد، ده زیره و شوراب – خصوصا روستای شجاعآباد - نیز در دهه 1360 لوکیشین سریال تاریخی مشهوری به نام سربداران بوده که جمعی از بزرگان سینمای ایران از جمله؛ علی نصیریان، سوسن تسلیمی، امین تارخ، محمد علی کشاورز، فتحعلی اویسی، اسماعیل محرابی، افسانه بایگان، عنایت بخشی و بسیاری دیگر در آن ایفای نقش کردهاند.
گروه بزرگی از بازیگران و سایر عوامل تولید این سریال چند ماه در این روستاها حضور داشته و از این رهگذر برای روستائیان ایجاد اشتغال و درآمد شده است. این روستاها همچنین در دهه 1360 لوکیشین سریال بسیار پرطرفداری به نام افسانه سلطان و شبان بوده که داریوش فرهنگ کارگردان شهیر ایرانی آن را ساخته و پای بازیگران مطرحی مثل محمد علی کشاورز، مهدی هاشمی، گلاب آدینه، سرور رجایی و جمشید لایق را برای ایفای نقش به این روستاها باز کرده است.
با وجود چنین رویدادهای فرهنگی قابل توجهی، روستای شجاعآباد و سایر روستاهای نزدیک مجتمع، در دهه های بعد و سالهای اخیر، نه لوکیشن فیلم و سریالی بودهاند و نه از محل گردشگری درآمدی داشتهاند چرا که از یک سو بافت معماری روستایی و دشتهای سرسبز این روستاها نابود شده و از سوی دیگر، هر گونه طرحی که حضور پرتعداد گردشگران را به این محدوده در پی داشته باشد با ملاحظات امنیتی مجتمع هستهای نطنز، مطابقت ندارد و مجوز آن صادر نمیشود.
تعویض آرامش و سکوت با اضطراب
روستائیان همسایه با مجتمع هستهای نطنز، کمبودهای زیادی داشتهاند و دارند اما تا قبل از احداث این مجتمع چیزی نداشتند که بعد از آن دارند؛ چیزی که روانشناسان آن را اضطراب نامیدهاند ولی در این حوالی به آن میگویند دلشوره!
آنها با دلشوره بیگانه بودند چون هیچ چیز مهمی در زندگی و اطراف آنها نبود. اینجا در حاشیه کویر مرکزی ایران تا دهها کیلومتر، فقط آبادیهای کوچک دیده میشد و مردمانی که به فقر خود عادت کرده بودند. نه نفتی در این منطقه بود که محرک توسعه باشد و رکود و سکوت این منطقه را به هم بزند، نه معدنی و نه هیچ چیز مهم دیگری. حالا اما آنها اضطرابی فراگیر و همیشگی دارند.
این اضطراب، حکایت امروز و دیروز آنها نیست. اضطراب آنها چند سال قبل از جنگ دوازده روزه و با انفجار دیگری که در تاسیسات اتمی رخ داد، شروع شد. ساعت 1 بامداد پنجشنبه، ۱۲ تیر ۱۳۹۹بود که انفجار شدیدی یکی از سالنهای مجتمع را ویران کرد و صدای ترسناک و لرزش زلزلهوار آن در روستاهای اطراف حس شد. همه میدانستند که این انفجار کار اسرائیلیهاست ولی تا مدتها بعد هیچ توضیحی برای چگونگی آن وجود نداشت.
آن شب روستانشینان نزدیک مجتمع، حتی سادهدلترین آنها، فهمیدند که محل زندگی آنها به دلیل وجود مهمان ناخواندهای که حالا به همسایهای پابرجا تبدیل شده، دیگر مثل سابق امن نیست و دشمنی نامریی و خطرناک این مجتمع را زیرنظر دارد. دشمنی که برای نابودی این تاسیسات با پیچیدهترین روشها، اقدام میکند.
محمد از اهالی شوراب میگوید: «بعد از آن شب دیگر هر صدایی ما را میترساند. حمله چندماه قبل اسرائیل و آمریکا هم که دیگر کار ما را یکسره کرد! الان دیگر طوری شده که گاهی صدایی میشنویم و با ترس از خانه بیرون میریزیم ولی میبینیم خبری نیست و آن صدا را فقط ما در ذهن خودمان شنیدهایم.»
هول و هراسی که در دل روستائیان نزدیک مجتمع افتاده مرز بین توهم و واقعیت را از بین میبرد و ترس اضطرابی دائمی میآفریند. اضطرابی که برای آن درمانی سراغ ندارند. حسن از اهالی شجاع آباد در این زمینه میگوید: «هر کس آن انفجارها را با چشم خود دید و صدایش را شنید اگر بگوید نمیترسد دروغ میگوید. بله! ما واقعا میترسیم. حتی وقتی سگهای روستا پارس میکنند به این فکر میکنیم که نکند این زبان بستهها، صدا یا لرزش هواپیمای جنگنده یا موشک یا پهبادی را از خیلی دورترها حس کردهاند و پر از ترس میشویم. از قول من بنویس: آنهایی که نمیترسند بیایند جای ما تا ما برویم جای آنها! همانهایی که دور نیروگاه جمع میشوند و دست هم را میگیرند و حلقه انسانی درست میکنند. جراتش را داری اینها را بنویسی؟! »
اشاره او به حلقههای انسانی است که چند بار به صورت نمادین دور مجتمع هستهای نطنز ایجاد شده است. آخرین تجمع از این دست، پنجم خردادماه 1404 ، درست هفده روز قبل از حمله اسرائیل، برگزار شده است. برگزارکنندگان این گونه تجمعها ادعا میکنند، این حرکت خود جوش – بدون سازماندهی از سوی دولت یا سایر بخشهای حاکمیتی – شکل میگیرد و در آخرین آنها جمع زیادی از دانشجویان، طلاب حوزههای علمیه و دانشآموزان و همچنین جمعی از مسئولان حضور داشتهاند. شعار محوری این تجمعات این است: انرژی هستهای حق مسلم ماست.
از حسن میپرسم: کسی از روستاهای اطراف نیروگاه در این تجمعات شرکت کرده است، و پاسخ میدهد: «هیچکس! خودت برو از همه اهالی روستاهای اطراف بپرس. البته اگر جراتش را داری! چون ممکن است دوباره کسی خبر بدهد که تو جاسوسی و بیایند دستگیرت کنند! »
او میافزاید: «ما، در این روستاها برای کشور شهید دادهایم. در این روستاها، روز بیست و دو بهمن عدهای جمع میشوند و حتی در حد پنج تا ده نفر هم که باشند تظاهرات بیست و دو بهمن را برگزار میکنند تا نشان دهند به این انقلاب وفادارند اما وقتی میخواهند درباره مجتمعی که زیر گوش ما ساخته شده تجمعی برگزار کنند اصلا به ما دهاتیها خبر هم نمیدهند! از صد کیلومتر دورتر با اتوبوس می آیند، شعار میدهند و بعد هم سوار اتوبوس هایشان میشوند و میروند. ما گاهی موقع رفتن اتوبوسهایشان را میبینیم ولی بیشتر از اخبار تلویزیون خبردار میشویم اینجا بودهاند.»
با محمد یکی دیگر از اهالی شجاع آباد از تپه کم ارتفاعی مشرف به روستا بالا میرویم تا او چیزی نشانم دهد. از بالای آن تپه به وسعت روستا و خانههای آن اشاره میکند و می گوید: « مساحت این روستا در بیست سال اخیر تقریبا دو برابر شده. تعداد خانههای آن هم چهار برابر شده اما جمعیت دائم خیلی کم است و هیچ نسبتی با تعداد خانه ها ندارد. 70 درصد این خانهها در بیشتر ایام سال خالی است. فقط تعطیلات عید و ایام دهه اول محرم این خانهها پر میشوند. وضعیت دشت و باغات ما را هم که دیدی! زمانی کشتزار داشتیم و انار و انجیر، الان خارزار داریم و افعی و عقرب! »
میپرسم: چرا این قدر خانه خالی در این روستاها وجود دارد، و او جواب میدهد: «بخاطر نیروگاه! بله! برای نیروگاه آب از کوهرنگ آوردند و به این روستاها هم آب دادند. قبلا آب شیرین اینجا خیلی کم بود و کسی رغبت نمیکرد خانهای اینجا بسازد و پولی از این بابت خرج کند. اکثرا همان خانه های قدیمی را تعمیر میکردند یا کمی بزرگتر میکردند. خانه های سقف گنبدی با کاهگِل دوباره مرمت میشد و میراثی ارزشمند بود. وقتی آب آمد خانهها و زمینها ارزش پیدا کرد. حتی عدهای به دلالی زمین روی آوردند! خانههای قدیمی ما هویت داشت ولی الان به این روستا نگاه کن؛ مکعبهای آجری زشت و بیهویت جای خانههای سقف گنبدی نیاکان ما را گرفته و از آن گنبدهای زیبا تک و توک باقی مانده. جالب نیست؟! روستاهایی داریم بدون تولید، بدون کشاورزی، بدون جمعیت جوان و بدون هویت ولی پر از خانههای خالی، پر از ترس و محیطی آماده برای دلالان!»
هوا تاریک شده و چراغ های روستا روشن شده است. از او میپرسم: نیروگاه از اینجا دیده میشود؟
با سر به جایی اشاره میکند. چیزی نمیبینم جز تاریکی.
« قبلا چراغ های نیروگاه از اینجا دیده میشد ولی بعد از بمباران چراغها خاموش شده است. الان نگرانی ما این است که آن چراغها دیگر روشن نشود. اگر دیگر نخواهند نیروگاه را راهاندازی کنند در این صورت آیا باز هم به روستاهای ما آب میدهند؟
پاسخی برای پرسش او ندارم. چشم تنگ میکنم تا در تاریکی، چیزی از مجتمع هستهای تشخیص دهم.
میگویم: دقیقا کجاست؟
یک دستش را برادروار روی شانهام میگذارد و با دست دیگر نقطهای را نشانم میدهد.
با لحنی همدردیجویانه میگوید: آنجا! حق مسلم ما آنجاست!
انتهای گزارش