بحران جنگ چه بر سر بازار کار کشور آورد؟
بر اساس آخرین گزارش مرکز آمار ایران، نرخ بیکاری در تابستان 1404 به 7.4 درصد رسیده که همچنان رقم قابل توجهی است و این نکته را یادآور می شود که کاریابی همچنان چالش بزرگی در جامعه است.
بر اساس آخرین گزارش مرکز آمار ایران، نرخ بیکاری در تابستان 1404 به 7.4 درصد رسیده که همچنان رقم قابل توجهی است و این نکته را یادآور می شود که کاریابی همچنان چالش بزرگی در جامعه محسوب می شود که در اقتصاد و بهره وری تاثیر بسزایی دارد. شرکت های بسیاری در دوران پس از جنگ با تعدیل نیروهای خود به سراغ کاهش هزینه ها رفتند تا بحران را این گونه مدیریت کنند. بر اساس آمار پلتفرم ایران تلنت، پس از شروع جنگ افزایش تعدیل نیرو و کاهش 40 درصدی جذب نیروی جدید در شرکت های مختلف اتفاق افتاده است. آسیه حاتمی، مدیرعامل ایران تلنت وضعیت کنونی بازار کار در کشور و تغییر و تحولات ایجاد شده در این حوزه پس از جنگ 12 روزه را تشریح کرده است.
شما امروز فضای کسب وکارها را در چه وضعیتی می بینید؟
واقعیت این است که بسیاری از کسب وکارها در دوره پس از جنگ، تحت فشار شدیدی قرار گرفتند. حتی اگر این گفت وگو را مثلا سه ماه پیش داشتیم، شرایط بسیار حادتر از اکنون نیز بود. به جز تعداد محدودی از صنایع که به اقتضای شرایط نه تنها آسیب ندیدند، بلکه تقاضای بازارشان حتی افزایش یافت، مابقی کسب وکارها به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند. کاهش تولید، کاهش فروش، فشارهای شدید نقدینگی که شرکت ها در این بازه با آن مواجه بودند و همچنان هستند و متأسفانه تعدیل نیروی قابل توجهی که در بازار کار رخ داد، همه از تبعات جنگ بود.
در چند ماه گذشته تقاضای کارفرمایان برای جذب نیروی جدید به شدت کاهش یافته و این خود نشان می دهد که کارفرمایان با احتیاط بیشتری برنامه ریزی می کنند. برنامه ریزی ها اغلب کوتاه مدت است و هزینه های اضافی حتما باید در کوتاه مدت بازگشت داشته باشد. تصمیم گیری ها کوتاه مدت شده و شرکت ها واقعا تحت فشار شدیدی هستند.
به کاهش جذب نیرو و تعدیل نیرو در شرکت ها اشاره کردید. آیا کاهش هزینه ها فقط در تعدیل اتفاق می افتد یا در بخش های دیگر هم می تواند باشد؟
این موضوع به حوزه فعالیت شرکت بستگی دارد. شرکت هایی که در حوزه خدمات فعالیت می کنند، قاعدتا عمده هزینه شان نیروی انسانی است. مثلاً در شرکت های تجارت الکترونیک می توان گفت حدود ۷۰ درصد هزینه ها مربوط به نیروی انسانی است. بنابراین مهمترین قسمت در کاهش هزینه ها، کاهش یا تعدیل نیروی انسانی است. اما در شرکت های تولیدی، گاهی فقط ۲۰ یا حتی ۵ درصد هزینه ها مربوط به نیروی انسانی است و مابقی مواد اولیه، تجهیزات و نگهداری آن هاست. در شرکت های تولیدی، به ویژه پس از جنگ و با توجه به نوسانات شدید ارزی، تامین مواد اولیه که معمولا ارزی است، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. هزینه ها بالا رفت و از طرف دیگر کشش و تقاضای بازار به خصوص برای کالاهای غیراساسی، کاهش یافت. در نتیجه هزینه ها افزایش و فروش کاهش یافت و همین چالش موجی از تعدیل نیرو را پس از جنگ به دنبال داشت.
این موج تعدیل هم اکنون در چه وضعیتی قرار دارد؟
برآورد ما این است که اوج تعدیل ها در تابستان رخ داد. برخی شرکت ها کمی صبر کردند و سپس تعدیل انجام دادند، اما عمدتا تا پایان تابستان این کار انجام شد. از مهرماه مشاهده می کنیم که بازار کار کمی جان گرفته، البته هنوز به شرایط پیش از جنگ بازنگشته است. ضمن اینکه پاییز به طور سنتی فصل استخدام و جابه جایی است. در تمام ۲۳ سال فعالیت ایران تلنت، همیشه پاییز را فصل افزایش استخدام و جابه جایی دیده ایم. به دلیل تعدیل های تابستان، اکنون در پاییز نیز جذب هایی در جریان است.
پس شما پاییز را فصل رونق نسبی کسب وکار می دانید که احتمالا این رونق تا زمستان ادامه خواهد یافت. آیا امسال هم همین شرایط پابرجا خواهد بود؟
شرایط برای هر کسب وکاری می تواند متفاوت باشد. معمولا صنایع مختلف فصل رونق خود را دارند. مثلا خریدوفروش خودرو یا گردشگری فصل مشخصی دارد. اما من درباره بازار کار صحبت می کنم و می دانم که فصل رونق اشتغال بهار و پاییز است. با این حال، رکود شدید از پارسال شروع شد و امسال با جنگ تشدید یافت. پیش بینی اینکه زمستان چه خواهد شد بسیار دشوار است، اما فکر نمی کنم رونق زیادی در زمستان داشته باشیم.
این عدم رونق چقدر به جنگ ارتباط دارد؟
در دوره پس از جنگ هر روز خبرهایی مبنی بر احتمال شروع دوباره جنگ بود. این ابهام و ترس عملا باعث شد هیچ کس نتواند تصمیم جدی و درستی بگیرد. من در آن زمان به همکارانم می گفتم که رسانه کارش تولید خبر است؛ بیایید منطقی باشیم. تا سه ماه آینده جنگ دوباره شروع نمی شود. دلایل منطقی می آوردم و می گفتم که این سه ماه تصمیماتتان را بگیرید، بعد سراغ سه ماه بعدی می رویم. اخیرا همکاران می گویند که خب، حالا سه ماه بعد چه می شود؟ واقعیت این است که پیش بینی دقیق دشوار است، اما فکر می کنم هدف اصلی تمام این موشک زدن، جنگ روانی و اخبار، ایجاد همین ابهام، عدم قطعیت و ترس بود که به خوبی هم انجام شد. اکنون نیز به عنوان تحلیلگر سیاسی نمی گویم، اما تا پایان سال ۱۴۰۴ رونق قابل توجهی نمی بینم. کسب وکارها در سناریوی انقباضی قرار دارند و تلاش می کنند ببینند چگونه باقی بمانند و چگونه ادامه دهند.
بسیاری از شرکت ها راهکارهای مختلفی را تجربه می کنند و از گزارش های ما چنین برمی آید که کسب وکارهایی که پیش تر پنل و گردش مالی مناسبی داشتند، اکنون به سمت گزینه های کمک کننده به خط اصلی کسب وکارشان رفته اند. مواردی مانند بازار جدید، محصول جدید و یا خدمت جدید. کارفرمایان با خلاقیت و نوآوری در تلاش برای بقا و حتی توسعه هستند.
آیا واقعاً توسعه هم اتفاق می افتد؟ به نظر می رسد بیشتر تلاش برای حفظ وضعیت موجود و بقا است تا توسعه...
سؤال دقیقاً اینجاست که چگونه می توان بقا داشت؟ آیا با هیچ کاری نکردن یا صرفا کاهش هزینه می توان بقا یافت؟ من که فکر نمی کنم صرفا با کاهش هزینه بتوان بقا پیدا کرد. صنعتی که ۱۰ تا ۲۰ درصد هزینه اش نیروی انسانی است، حتی اگر نصف نیروها را تعدیل کند، نهایتا ۵ تا ۱۰ درصد از هزینه اش کم می شود، در حالی که کاهش تولید و فروش بسیار بیشتر است. بنابراین حتی اگر هدف فقط بقا باشد، بدون نوآوری و خلق راهکار جدید نمی توان دوام آورد.
این روزها جمله ای شنیده می شود که کار کردن دیگر به صرفه نیست؛ نه برای کارفرما و نه برای کارجو و هر دو طرف از شرایط ناراضی هستند. نظر شما در این زمینه چیست؟
این جمله جدیدی نیست؛ از وقتی یادم می آید، این جمله را شنیده ام. جمله اشتباهی هم نیست، اما راهکار چیست؟ آیا نتیجه گیری این است که نیرو استخدام نکنیم یا اصلا کار نکنیم؟ بخشی از مشکل قطعا سطح هزینه سازمانی هزینه و درآمد افراد است، اما بخش های دیگری هم دارد. سال گذشته در یک رویداد، استاد اقتصادی نکته جالبی گفت. او گفت شاخصی وجود دارد که از مردم می پرسند با چه میزان پول خوشحال می شوید؟ در ایران این عدد به مراتب بالاتر از سایر کشورها است. یعنی انتظارات ما از زندگی گاهی غیرواقعی و نجومی است. بخشی از نارضایتی به تصویر ذهنی ما از زندگی، آینده و خوشبختی برمی گردد. شاید ما از قدیم الایام فکر می کردیم که باید خوشحال نباشیم و این به نسل های کنونی نیز تسری یافته است.
جدا از واقعیت تورم و ناپایداری اقتصادی که بیشترین ضربه را می زند و پس انداز جوانان مثلا در طول یک مدت کم تقریبا نصف می شود. اگر آموزش مالی وجود داشت یا افراد خودشان یاد می گرفتند، فشار کمتر می شد. مثلا همین موضوع پس انداز یا سرمایه گذاری، با وجود طلا و کریپتو بهتر شده، اما آموزش همچنان ضعیف است. جوانان محاسبه می کنند چند سال طول می کشد تا خانه بخرند. در حالی که در هیچ جای دنیا همه با پس انداز ماهانه خانه نمی خرند؛ آنجا وام ۹۰ درصدی می گیرند و فقط 10 درصد هزینه خانه را خودشان جمع می کنند. در ایران این سازوکارها یا وجود ندارد یا سخت است، اما اگر آموزش وجود داشت، این حس نشدن، کمتر می شد. من به همه جوانانی که می گویند نسل ما نمی تواند خانه بخرد، می گویم: شرط می بندم تا ۴۰ سالگی خانه می خری، فقط باید یاد بگیریم در اکسل برنامه ریزی کنیم. در واقع شدنی است، اما ترکیبی از ناامیدی، کمبود آموزش و ناپایداری اقتصادی این حس را ایجاد کرده است.
آیا این ناامیدی و کمبود آموزش که به آن اشاره کردید، در رفتار نسل زد نیز دیده می شود؟ نسلی که علاوه بر اینکه همه چیز را متفاوت می خواهد و خواسته هایش شبیه خواسته های کارفرمایی است، آیا پس از جنگ تغییری کرده است؟
نمی توانم بگویم تغییر خاصی پس از جنگ کرده و حتی از پارسال تا امسال هم تغییر چشمگیری ندیده ام. جز اینکه تعداد بیشتری از نسل زد وارد بازار کار شده اند و یافتن نیرو چنان سخت است که علی رغم همه انتقادها، مدیران می دانند باید نسل زد را جذب کنند و از ظرفیتشان استفاده نمایند. تقریبا همه مدیران نسل قبلی با همه چالش هایی که با نسل زد دارند، دنبال راهکار تعامل با نسل جدید هستند. برخی خودشان راه پیدا می کنند، برخی از نیروهای جوان تر داخل سازمان کمک می گیرند تا این ارتباط تسهیل شود. بالاخره باید واقعیت را پذیرفت و راهش را پیدا کرد.
برای تعامل بیشتر با نیروی کار نسل جدید په باید کرد؟
من به شخصه همیشه اعتقاد دارم روند رو به رشد است و شرط اولیه اش پذیرش تفاوت ها و مشکلات است. چه این مشکلات تقصیر من باشد چه تقصیر نسل جدید، هیچ فرقی ندارد و باید راهکاری برای رسیدن به تفاهم پیدا کرد. نسل زد خوبی های زیادی هم دارد، اما چیزی که کمک می کند سریع تر به هم نزدیک شوند، اشتیاق بالای آن ها به کار کردن است. می بینید که سن شروع کارشان بسیار پایین آمده و برخلاف نسل ما که تا 30 سالگی درس می خواندیم، اکنون نوجوانان 15 تا 17 ساله ها شروع به کسب درآمد کرده اند. این اشتیاق باعث شده ارتباط بین دو نسل سریع تر شکل بگیرد.
به نظر شما مهم ترین چالش کارفرمایان با نسل زد چه مواردی می تواند باشد؟
شاید عدم اعتقاد جدی به سلسله مراتب سازمانی و عدم تمایل به پیروی دقیق از فرایندهای تعریف شده دو مورد از مهمترین چالش ها با این نسل باشد. در واقع این نسل حرف گوش کن نیستند و کارفرماهای نسل گذشته خیلی دوست ندارند که هر کس ساز خودش را بزند. نسل زد بسیار نتیجه گراست و می خواهد خروجی داشته باشد. من خودم طرفدار نسل زد هستم، چون توانمندی های جذابی دارد و می تواند تحول ایجاد کند، فقط باید به آن ها میدان داد.
شاید به سوال شما بی ربط باشد اما می خواهم به این موضوع اشاره کنم که در موضوع تحول دیجیتال و هوش مصنوعی، بسیاری شرکت ها به دلیل عدم درک مدیران ارشد از تکنولوژی جدید، درجا می زنند. تنها راه این است که به نسل جدید با نگاه تازه و قدرت یادگیری بالا اجازه ورود دهیم تا در کنار برنامه های استراتژیک شرکت، فناوری را وارد کنند. وگرنه شرکت درجا خواهد زد.
در ایران تلنت پس از جنگ چه اتفاقی افتاد؟
ما هنوز هم در شرایط پس از جنگ به سر می بریم. به طور کلی بازار کار حداقل ۴۰ درصد افت کرد. جدا از تعدیل های شدید، برخی کسب وکارها تعطیل یا فریز شدند، تعداد کارجویان افزایش و فرصت های شغلی کاهش یافت. هنوز هم تقاضای جذب نیرو پایین تر از دوران قبل از جنگ است.
ما به عنوان کسب وکار، با تجربه بالا و پایین های کشور، سراغ ساختن راه جدید رفتیم. به این شکل که در کنار کسب وکار اصلی که اتصال عرضه و تقاضای نیروی کار است، روی محصول جدید و بازار جدید تمرکز کردیم. برخی بازارها ظرفیت دست نخورده داشتند و برخی نیاز به محصول جدید داشتند.
در واقع شما به سمت توسعه رفتید؟
همانطور که گفتم من به شخصه نمی توانم هیچ کاری نکنم و به فکر توسعه نباشم. به همین دلیل در ایران تلنت نیز هم به سراغ توسعه بازار و هم به سراغ توسعه محصول رفتیم.
پس شما مثل مربی فوتبال تیم را هجومی چیدید؟
دقیقا مثال خوبی زدید. اگر بخواهم در مورد تیم هم صحبت کنم، تغیر و تحول اساسی در تیم ایران تلنت ایجاد کردیم.
شما در صحبت های خود به عدد 40 درصد کاهش جذب و استخدام اشاره کردید که رقم بالایی است. قطعا این رقم در نرخ بیکاری نیز موثر خواهد بود...
بله همینطور است و اگر بخواهم دقیق تر و با میانگین بگویم، این رقم حدود 35 درصد بوده است. ماه های بعد از جنگ این عدد بیشتر بود ولی چون در حال حاضر کمتر شده، میانگین آن به 35 درصد رسیده است.
آیا باید برای ادامه امید داشت؟
بخشی از راز بقا امید است. بدون امید انگیزه ای برای حرکت هم نیست. در تاریخ چند میلیون ساله بشر، همیشه تهِ خط، شیب مثبت داشته است. تقریبا همه افراد و کسب وکارها در سخت ترین دوران هستند اما همه ذره ای از امید را دارند که شرایط بهتر خواهد شد. اینکه زمان رسیدن به شرایط بهتر کی خواهد بود، مشخص نیست. الان هم همه در تلاشند تا این دوران را بگذرانند و شرایط بهتری را تجربه کنند.
و این کاهش جذب چقدر در افزایش مهاجرت نقش داشت؟
در شرایط پس از جنگ نرخ مهاجرت دوباره بالا رفت و بسیاری به رفتن فکر کردند، اما کارفرمایان بخش خصوصی که واقعا دمشان گرم، امید به ساختن، ماندن و بهتر شدن را زنده نگه داشتند. از شرکت های کوچک تا کسب وکارهای بزرگ همه تلاش می کنند شرایط را مدیریت کنند تا همه بگویند که ما هستیم، رشد می کنیم، بقا داریم و همه چیز نابود نخواهد شد.
می دانم که در شبکه های اجتماعی حرف های زیادی علیه کارفرمایان به خاطر تاخیرهای پرداختی در شرایط جنگ بود، اما من به عنوان نماینده هزاران شرکت می گویم آن ها هستند که امید را در این کشور زنده نگه می دارند. از روزهای میانی جنگ تا جلسات پس از آن، انرژی و عطش آن ها برای عبور از این دوران و ساختن آینده بهتر، چیزی است که در هیچ گروه دیگری نمی بینم.
انتهای پیام