خاطره ناصر ترکان فرزند زنده یاد اکبر ترکان از پدرش
ناصر ترکان فرزند زنده یاد اکبر ترکان خاطره جالبی از از پدرش در شبکه های اجتماعی نقل کرده است.
تابستان کلاس اول دبیرستان نوجوانی پانزده ساله بودم و دچار ورم شدید عاقا ضادگی!
فکر می کردم چون پدرم سمت های مهمی داشته محتمل من هم چیزی باشم و فخرفروشی کلفتی در رفتارم دیده می شد.
به صورت معمول منتظر ثبت نام کلاس های تابستانی بودم که ابوی فرمود: شما دیگر مردی شدی و لازم است برای پول توجیبی در سه ماهه تابستان کار کنید!
ضمن حفظ غرور، احساس تردید درونم، از قابلیت های فردی ، یقه مرا گرفت. اما خود را نباخته و عرض شد که: می روم.
ایشان پسر را به یکی از کارخانه های صنایع مکانیک از زیرمجموعه های صنایع دفاعی فرستاد تا با نام مستعار برای کارآموزی مشغول شود.
بسیار خنده دار بود که از آن روز شدم اکبر فهیمی و به یادگیری کار روی دستگاه های فرز و تراشکاری صنعتی گماشته شدم.
روزی که آچار سه نظام روی دستگاه تراش بود و به خطا دستگاه را روشن کردم، پس گردنی محکمی از اوستاکار خوردم بقدری که اشک در چشمانم حلقه بست و آچار به مانند یک پرنده وحشی به انتهای سوله پرواز کرد!
دم بر نیاوردم.
در پایان تابستان مدرکی با همان نام ساختگی و مقدار ناچیزی پول دریافت کردم و اینبار با افتخار به پدر عرض کردم دیگر کار می دانم و دستمزد دارم. (فکر می کنم چون ردیف پرداخت نداشت پدر از جیب خود به تیمسار رحیمی پول داد تا به من بدهد)
لبخندش از سر رضایت بود.
به من فرمود که او هم در سال های نوجوانی از کارگاه چوب پدربزرگ در سلسبیل تا خانه مشتری ها، مبل و صندلی را به سر میگرفته و از این راه پول تحصیل را تأمین میکرد تا قبولی در مهندسی مکانیک دانشگاه آریامهر.
سال های بعد همچنان در تابستان کار کردم و از ابتدای دانشگاه تقریبا امور مالی خود را با زندگی دانگی و کمی قناعت پیش بردم.
مرحوم نصیحت کردن هیچگاه در حوالی ایشان و حوزه اختیاراتش فعالیت اقتصادی نکنم که قبل از ورود سیستم های نظارتی، حتما خودش مرا همچون آچار به دستگاه تراش می بندد!
روحشون شاد.
انسان شریف و صادق و سالمی بودند
نسل این افراد متاسفانه در شرف انقراض است
خاطره ای دارم از مرحوم دکتر ترکان، بخاطر دارم در تیر ماه ۱۳۹۶ در ایروان پایتخت ارمنستان حضور داشتم و با دوستانی در حال برنامه ریزی راه اندازی مرکز تجارت ایرانیان IBC بودیم. مرکزی که به ویژه شرکتهای لجستیکی و حمل و نقل را در این کشور سر و سامانی دهد و دیگر تجار و حتی شرکتهای ساختمانی ایرانی، صادر کنندگان متریال ساختمانی و مواد غذایی و غیره را با کمک سفیر محترم وقت در گردهمایی با هم آشنا کنیم و این مرکز را در حوزه قفقاز نظیر کشورهای CIS توسعه دهیم.
از سفارت با من تماس داشتند و برای مهمانی شام دعوت شدم و متوجه شدم دکتر ترکان ( مرحوم ) نیز در این جمع حضور دارند. در حین شام، سفیر محترم بنده را بعنوان کارشناس حمل و نقل و لجستیک معرفی کردند و از من خواستند که نظر کارشناسی بدهم در ارتباط با ایجاد دو منطقه آزاد سیونیک و مغری از ۵ مناطق آزاد ارمنستان و تاثیر این دو منطقه که در جنوب ارمنستان واقع شده اند در تجارت با ایران و خواهر خواندگی با منطقه آزاد جلفا. کمی توضیح دادم. آقای دکتر ترکان بسیار دقیق و پر حوصله کلیه مطالب را شنیدند و بسیار سوالات تخصصی در ارتباط با زنجیره تامین فعالیتهای منطقه و ایجاد شرکتهای چند ملیتی ایرانی، ارمنی و اروپایی مطرح کردند و حضور کالاها و خدمات ایرانی بصورت مستقیم و غیر مستقیم در بازارهای منطقه از طریق توسعه شرکتهای لجستیکی. واقعا بوجد آمدم. آنقدر نکات را با جزئیات بیان کردند و اهمیت توسعه اقتصادی ایران را در آینده منوط به توسعه فعالیتهای لجستیکی و حمل و نقل برشمردند که واقعا افسوس خوردم جای این مرد توانا چقدر در مدیریت کلان کشور، بالاخص بخشهای اقتصادی و استراتژیک خالیست .
خوب فرق عاقازادگی هم بقول شما مشخص شد.
بنده هم سالها با دستگاه تراش کار کردم
پراندن آچار سه نظام یک اشتباه متداول است
ولی من چون فرزند راننده خود مالک بنز تک بودم مجبور بودم حواسم جمع باشد که آچار پرانی نکنم
انسان شریفی بودند لیکن در حق الناس این حاکمان شریک شدند. برایشان طلب مغفرت دارم.
واقعا انسان شريف متخصص و دلسوز كشور و مودب بودند و اهتمام ويژه به توسعه حمل و نقل و زيرساختهاي آن از جمله راه آهن و برقي كردن آن داشت و سخنان سنجيده و دقيق را با مثالهاي ساده بيان مي كرد و با وجود دورانديشي و تفكر راهبردي به اوضاع بازار و قيمتها و قراردادهاي تجاري هم توجه داشت و سود جويان نمي توانستند سرش را كلاه بگذارند. حتي اگر اشتباه واضحي در كار يك وزير مي ديد دلسوزانه وقت مي گرفت و مشكل را به آن وزير تذكر مي داد.