یک ایرانی ناجی شرکت خودروسازی ولوو
پادشاه سوئد پس از اطلاع از خدمات من طی فرمانی نشان شوالیه سوئد را به من دادند.
پادشاه سوئد پس از اطلاع از خدمات من طی فرمانی نشان شوالیه سوئد را به من دادند.
چهارم تیر ماه مصادف بود با چهارمین سالروز درگذشت علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد دهه 1340.
در بین شرکتهایی که جرج فرای برای آنها کار میکرد شرکت نساجی ایران از همه مهمتر بود. اوضاع چنین شد که وقتی جرج فرای رفت، ابتهاج هم رفت و مهندس هدایت که به جای ابتهاج رئیس سازمان برنامه شده بود من را به ریاست هیاتمدیره شرکت نساجی ایران منصوب کرد.
برادران فولادی با استفاده از رابطه با دربار باتری سازی ارتش را خریده بودند. باتری نصیرپور بازار را گرفته بود، هم جنس بهتر داشت و هم ارزان تر می فروخت.
بعد از اینکه اصغر قندچی بدنه جیب را ساخت و خودش رنگ کرد و یک کامیون 18 چرخ هم ساخت بطوری که داخلش یک سردخانه داشت، اتاق راننده اش را هم به صورت کامل خودش ساخت، دیگر من از خطر اخراج مصون شدم.
عالیخانی به عنوان وزیر اقتصاد در شورای عالی برنامه و بودجه عضو بود و با دانش خود همه را تحت تاثیر قرار می داد.
اولین کاری که ما در وزارت اقتصاد کردیم این بود که گفتیم مونتاژ نام مسخره ای بین مردم و روزنامه ها شده است و ما باید مونتاژ را از میان برداریم.
جرثقیل خریداری شده و قسمتی از اولین قطعات رسیده با زحمت زیاد با این جرثقیل بر روی کامیون های 20 تنی قرار داده شد.
وقتی که کار در مس سرچشمه را شروع کردم، اولین چیزی که متوجه شدم این بود که ماشین های اصلی استخراج، کامیون های یکصد و بیست تنی و بیل های مکانیکی پانزده متر مکعبی است. اینها ماشین آلات غول پیکری بودند که فقط دو کارخانه و هر دو در آمریکا و در یک شهر ساخته می شدند.
شهر رفسنجان یگانه شهر نزدیک به معدن بود. ما تعداد زیادی خانه در آن شهر اجاره کرده بودیم که موقتاً کارمندان استخدام شده را در آنجا مسکن بدهیم . بین رفسنجان و معدن یک جاده مال رو وجود داشت. پیمانکاران در دو شیفت مشغول تعریض و آسفالت این جاده بودند.