بازدید سایت : ۷۲۲۷۵

نگاه خبیث مرغان دریایی/ این داستان را افراد پنجاه سال به بالا درک می کنند.

این داستان را کسانی که پنجاه سال به بالا هستند خوب درک می کنند.

نگاه خبیث مرغان دریایی/ این داستان را افراد پنجاه سال به بالا درک می کنند.
تین نیوز |

 مُردادِ داغِ تهرانه و ده دقیقه ست که منتظر تاکسی ام. حوالیِ میدون سپاه. طبق معمول حواسم  میره به گذشته ها و خاطرات سالیان دور از خیابون شاهرضا ... 

بی اختیار به تاکسی ای که برام بوق می زنه و می گذره می گم: مستقیم سرِ چهار راهِ پهلوی !

بیست سی متر جلوتر می زنه روی ترمز و بعد از کمی مکث، دنده عقب می گیره و جلوی پام وامیسته.

راننده تقریبا همسن و سال خودمه. موی و ریشِ سپید و، عینکی. 

نیشِ خودش و مسافرش تا بنا گوشش بازه.

کلّه شو به طرفِ پنجره دراز می کنه و با همون نیشِ باز می گه:

کجا!؟!؟ یه بار دیگه  بگو!!!؟ 

خنده ام میگیره‌.

می گم:

  ببخشید، از دهنم پرید. سرِ ولیعصر.

می گه:

نه آبجی، همونی که اون اول گفتی رو یه بار دیگه ام بگو، کجا!!!؟

می گم:

عرض کردم چهارراه پهلوی.

یه وری می چرخه و درِ عقب رو باز می کنه و می گه:

امر فرمودین قربان.

گردنِ مسافر جلویی که جوانک نوزده بیست ساله هدفون به گوشیه می چرخه به طرفِ من.

راننده روشو می کنه به پسرک:

جَوون شیشه تو بده بالا می خوام واسه آبجیم کولر بیگیرم.!!!؟

همون جوری که ریز ریز می خنده و سر تکون می ده، کولرو روشن می کنه. بعد دراز می شه و از توی داشبورد یه نوار کاست درمیاره:

بیا آبجی، اینم الآن  واسَت پلِی میکنم، بیاد همون روزا که ولیعصرمون، پهلوی بود.

می گم:

لطف می کنید.

شروعِ آهنگ آشناست، همین جور که تهِ ذهنم دارم خواننده رو حدس می زنم، صدای غمگینِ مهرپویا می پیچیه تو تاکسی:

آن زمان کَز نگاهِ خسته مرغانِ دریایی... 

دلم فشرده می شه، سالها بود که این ترانه رو نشنیده بودم. 

از تو آینه می گه:

دمت گرم آبجی، سرِ صبحی انگاری پسِ کله مونو گرفتی انداختی تو دامن عَلحضرت. 

می گم:

بعله، گرماست وحواس پرتی دیگه.

بعد از چند دقیقه همین جوری که با انگشتاش ریشای سپیدشو شونه می کنه می پرسه:

حالا مسیرتون کجاس،؟ گفتم:

ـ شما تا کجا می رید!؟

می خنده،دنده رو عوض می کنه و سیگاری که  پشت گوشِشِه رو برمی داره و همون جور خاموش می ذارِه کُنجِ لبش:

مستقیم از آیزنهاور می رم              تا خودِ میدون شهیاد. 

می گم:

پس منم  ۲۴ اسفند پیاده می شم.

می گه: رو جف چشام.!

از چهار راه  که رد می شیم یهویی می زنه روی شونه پسرک: 

ببین شازده، یه وقتی اینجا موسسه ملّی زبان بود، بعد از دانشگام می ومدم اینجا انگلیسی کار می کردم.

(پسرکِ هدفون به گوش چرتش پاره می شه و گیج و منگ دور و برش رو نگاه می کنه.)

دوباره از تو آینه می گه: یادته آبجی اینجاها رو!!؟ آندره رو یادته!؟ صفحه فروشی بتهوونو... چی!؟

می گم:   

بله یادمه، اینجا خیلی چیزا بود که الآن نیست. تهرون خیلی خاطره ها داشت که طوفان بُردش.!!!

آه می کشه:

حیف... حیف... چه روزایی بود… ای روزگار ... هااای پیشانی، ما را به کجا می کِشونی!!!؟

علوم اجتماعی خوندم، و دانشگاه تهران لیسانس گرفتم. الانمم که می بینی!!!؟ 

مهرپویا داره مرگِ قو رو می خونه که راننده محکم  می زنه رو پاش و میگه:

خاطرت هست خانوم!؟ 

به این بنده خدا می گفتیم عباس گاو صدا.

همون جوری که سرم رو به شیشه پنجره تکیه دادم و با بغض بیرون رو نگاه می کنم می گم: 

بعله آقا خاطرم هست، یه وقتایی هم سیتار می زد این عباس آقا. 

آروم گفت:

عباس آقا رو خیلی دوست دارم، خیلی.

به میدون ۲۴ اسفند که می رسیم می زنه بغل:

بیا..... محضِ گلِ رویِ آبجیم مسافر  نزدم.  جلوی سینما کاپری ام  پیاده ات کردم، به یادِ گوزن ها.!!!؟ 

تشکر می کنم و یه پنج هزار تومنی میگیرم طرفش. برمی گرده رو به من، غمگین توی چشام نگاه می کنه و با اون صدای خَش دارِش می گه:

بِِذ جیبت آبجی، این دَفَه رو مهمونِ ما.

می گم:

نه آقا ممنون ، آخه این جوری که نمی شه.

یه تلخ خندی می زنه: اتفاقن این جوری می شه.! 

_دُنت وُری، یو مِید مای دِی آبجی._

حالام بپر پایین که کار دارم 

پیاده می شم،

غمِ دنیا می شینه رو دلم

صدای مهرپویا ست که می خونه: 

تو از قبیله لیلی 

من از قبیله مجنون 

تو از سپیده و نوری 

من از شقایقِ پُر خون

این داستان را کسانی که پنجاه سال به بالا هستند خوب درک می کنند.

اما  یکی بود یکی نبود…

بقیه هم بدونن روزگاری این طور بود.

اون قدیما که تو شهرِ ما انتخاباتی در کار نبود و شاه، هنوز خائن بود!!!؟؟؟

خیابونا خلوت بودن و آسمونا آبی...

اون قدیما که هنوز آدما، زندگی یادشون نرفته بود،

یه روزایی می رفتیم چهارراه پهلوی فروشگاه بتهوون دنبال صفحه جدید،

بعدشم می رفتیم آندره ساندویچ می خوردیم،

یا اگه پول داشتیم، 

می رفتیم کارتیه لاتن تو خیابون کاخ و اسپاگتی می خوردیم.

آخرین اخبار حمل و نقل را در پربیننده ترین شبکه خبری این حوزه بخوانید
منبع: شبکه های اجتماعی
ارسال نظر
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.
  • تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
  • انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.
  • جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.