رضا نیازمند

  • روایت دکتر رضا نیازمند؛

    در بین شرکت‌هایی که جرج فرای برای آنها کار می‌کرد شرکت نساجی ایران از همه مهم‌تر بود. اوضاع چنین شد که وقتی جرج فرای رفت، ابتهاج هم رفت و مهندس هدایت که به جای ابتهاج رئیس سازمان برنامه شده بود من را به ریاست هیات‌مدیره شرکت نساجی ایران منصوب کرد.

  • دکتر رضا نیازمند روایت می کند؛

    برادران فولادی با استفاده از رابطه با دربار باتری‌ سازی ارتش را خریده بودند. باتری نصیرپور بازار را گرفته بود، هم جنس بهتر داشت و هم ارزان‌ تر می‌ فروخت.

  • دکتر رضا نیازمند روایت می کند؛

    بعد از اینکه اصغر قندچی بدنه جیب را ساخت و خودش رنگ کرد و یک کامیون 18 چرخ هم ساخت بطوری که داخلش یک سردخانه داشت، اتاق راننده اش را هم به صورت کامل خودش ساخت، دیگر من از خطر اخراج مصون شدم.

  • دکتر رضا نیازمند روایت می کند ؛

    عالیخانی به عنوان وزیر اقتصاد در شورای عالی برنامه و بودجه عضو بود و با دانش خود همه را تحت تاثیر قرار می داد.

  • تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران به روایت دکتر رضا نیازمند؛

    اولین کاری که ما در وزارت اقتصاد کردیم این بود که گفتیم مونتاژ نام مسخره ای بین مردم و روزنامه ها شده است و ما باید مونتاژ را از میان برداریم.

  • دکتر رضا نیازمند روایت می کند؛

    وقتی که کار در مس سرچشمه را شروع کردم، اولین چیزی که متوجه شدم این بود که ماشین های اصلی استخراج، کامیون های یکصد و بیست تنی و بیل های مکانیکی پانزده متر مکعبی است. اینها ماشین آلات غول پیکری بودند که فقط دو کارخانه و هر دو در آمریکا و در یک شهر ساخته می شدند.

  • حوادثی که در مس سرچشمه اتفاق افتاد به روایت دکتر رضا نیازمند

    شهر رفسنجان یگانه شهر نزدیک به معدن بود. ما تعداد زیادی خانه در آن شهر اجاره کرده بودیم که موقتاً کارمندان استخدام شده را در آنجا مسکن بدهیم . بین رفسنجان و معدن یک جاده مال رو وجود داشت. پیمانکاران در دو شیفت مشغول تعریض و آسفالت این جاده بودند.