پیشکسوتان بنادر

  • هنر اصلی او قدرت هماهنگی بود، با راننده جماعت و کارگران و آبدارچی‌های سازمان طوری برخورد می‌کرد که شان آنها حفظ می‌شد، همه را به اسم کوچکشان صدا می‌زد، اگر در سازمان مراسم ملی و بین‌المللی برگزار می‌شد این حبیب بود که باید برنامه‌ریزی می‌کرد، پذیرایی می‌کرد، هتل می‌گرفت و رفت‌وآمد خارجی‌ها را هماهنگ می‌کرد، اصلا کار که دستش می‌افتاد دیگر مسئولان نگران نبودند چون می‌دانستند حتما یک مراقب حرفه‌ای بالا سر کار هست

  • با پیشکسوتان بنادر

    من تازه رفته بودم تایدواتر که زنگ زد گفت: «دارم میام پیشت». خودم را برای چند ساعت خوب و خوش آماده کرده بودم؛ آمد، خسته و غمگین، چشمانش از خستگی سرخ سرخ بود، قسم خورد که از دست شرکت خواب وخوراک ندارد، اموال شرکت حتی ماشین زیر پایش را گرفته بودند و به طلبکاران داده بودند.