بازدید سایت : ۳۴۰۸۲
حوادثی که در مس سرچشمه اتفاق افتاد به روایت دکتر رضا نیازمند

◄ تصادف نزدیک به مرگ در مس سرچشمه

شهر رفسنجان یگانه شهر نزدیک به معدن بود. ما تعداد زیادی خانه در آن شهر اجاره کرده بودیم که موقتاً کارمندان استخدام شده را در آنجا مسکن بدهیم . بین رفسنجان و معدن یک جاده مال رو وجود داشت. پیمانکاران در دو شیفت مشغول تعریض و آسفالت این جاده بودند.

تصادف نزدیک به مرگ در مس سرچشمه
تین نیوز |

رضا نیازمند از پایه گذاران سازمان مدیریت صنعتی و سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران بود. وی فردی کارآفرین، صنعت‌گر و مدیر اجرایی ایرانی بود که از او از مروجان و پایه گذاران توسعه صنعتی در اقتصاد ایران یاد می‌شود. او همچنین کارخانجات متعدد نساجی و‌... را از ورشکستگی به سودآوری رساند.

در ادامه بخش دیگری از خاطرات او را می خوانیم:

سال اول تاسیس شرکت مس سرچشمه بود.

پیمانکاران متعددی مشغول خانه سازی در محل معدن بودند تا بتوانیم تمام کارکنان بهره برداری از معدن را در آنجا سکنی دهیم‌. شهر رفسنجان یگانه شهر نزدیک به معدن بود‌. ما تعداد زیادی خانه در آن شهر اجاره کرده بودیم که موقتا کارمندان استخدام شده را در آنجا مسکن بدهیم‌. بین رفسنجان و معدن یک جاده مال رو وجود داشت‌. پیمانکاران در دو شیفت مشغول تعریض و آسفالت این جاده بودند‌. در شهر کرمان هم خانه ای اجاره کرده بودیم و چند کارمند در آنجا جا داده بودیم که احتیاجات اولیه کارکنان ساکن معدن و رفسنجان را تامین کنند‌. بیشتر کار این اداره خرید مواد غذایی و لوازم ساختمانی و خدمات جانبی کارکنان ساکن در رفسنجان و معدن بود‌. وسیله ارتباط معدن و کارکنان در رفسنجان و کرمان با مرکز شرکت در تهران عبارت بود از تلفن، فرستنده رادیو و فاکس ( ماشین دورنویس )

بیشتر بخوانید:

یک روز پنجشنبه ساعت چهار بعدازظهر بود که تلفن منزل من زنگ زد‌. گوشی را برداشتم یکی از کارکنان اداره کرمان بود‌. گزارش داد که از بندرعباس هم اکنون به کرمان رسیده است‌. در جاده بندرعباس یک اتومبیل استیشن متعلق به شرکت تصادف کرده و دو نفر از کارمندان اداره کرمان از اتومبیل به بیرون پرتاب شده و به شدت مصدوم شده اند و خون از تمام بدن آنها جاری است‌. گفتم فوری از بیمارستان کرمان چند پرستار یا دکتر به محل تصادف ببر که حداقل از خونریزی آنها جلوگیری کنند و اگر آمبولانس دارند به هرترتیب شده آنها را به کرمان بیاورند‌.

گفت بیمارستان کرمان یک آمبولانس دارد که خراب و در تعمیرگاه است‌. در بیمارستان هم پزشک وجود ندارد ولی من دو نفر از کارکنان بیمارستان را به محل تصادف خواهم برد که حداقل از خونریزی مصدومین جلوگیری شود ولی حمل مصدومان به کرمان بی فایده است و چاره ای جز بردن آنها به تهران وجود ندارد‌. گفتم فوری با آن دو نفر به محل تصادف برو و از مصدومان حفاظت کن تا من برای آوردن آنها به تهران اقدام کنم.

مشکل بسیار سختی بود به نظرم رسید که به رئیس شرکت هواپیمایی تلفن کنم و یک فروند هواپیما دربست اجاره کنم که برود و مجروحان را به تهران بیاورد‌. با رئیس شرکت هواپیمایی آشنا بودم. یک ماه قبل از من خواسته بود که چند جلسه درباره مدیریت برای کارمندان شرکت او سخنرانی کنم و من هم این کار را بدون دریافت مزد کرده بودم‌. من بلافاصله به او تلفن کردم گفت با کمال تاسف هیچ گونه هواپیما در ایران ندارد‌. همه در حال پرواز هستند و سوگند خورد که تا ساعت هشت صبح فردا هم هواپیما ندارد‌. گوشی را گذاشتم نگران در حال تفکر بودم‌. اولین راه حل استمداد از ارتش بود ولی ارتش بدون اجازه شاه غیر ممکن بود که هواپیما در اختیار من بگذارد‌. علاوه بر آن دسترسی به شاه در روز پنج شنبه آن هم در ساعت 6 بعد از ظهر تقریبا غیر ممکن بود‌. در این حال آشفته بیاد آوردم که ماه قبل، هویدا نخست وزیر به دستور شاه یک هواپیمای لوکس خریداری کرده بود‌. فورا به دفتر او تلفن کردم‌.

در آن موقع دو نفر یکی هویدا نخست وزیر و دیگری هوشنگ انصاری وزیر اقتصاد و دارائی یک ابتکار خوبی کرده بودند‌. آنها کشیک تلفن 24 ساعته درست کرده بودند‌. وقتی اداره آنها تعطیل می شد تلفن ها به کشیک خانه وصل می شد‌. کشیک ها معمولا از دانشجویان دانشگاه بودند و برای انجام کارشان تعلیم دیده بودند‌. من به دفتر هویدا تلفن کردم به کشیک مربوطه وصل شد گفتم من می خواهم فوری با آقای هویدا صحبت کنم‌. گفت آقای هویدا در یک مهمانی هستند و گفته اند کسی مزاحم ایشان نشود من خودم را معرفی کردم و گفتم کار بسیار مهمی دارم که تاخیر موجب مرگ یک یا دو نفر خواهد شد و باید با ایشان صحبت کنم‌. گفت شما شماره تلفن خودتان را بدهید من با شما تماس خواهم گرفت‌. من هم شماره را دادم و در انتظار ماندم‌. چند دقیقه گذشت تلفن زنگ زد طرف گفت من محافظ آقای هویدا هستم فرمودند کارتان را به من بگویید انجام خواهم داد‌. من داستان را گفتم و تقاضا کردم آقای هویدا هواپیمای خودشان را در اختیار من بگذارند تا مصدومان را به تهران بیاورم گفت در انتظار تلفن باشید‌. شاید ده دقیقه گذشت محافظ هویدا تلفن کرد و گفت آقای هویدا با خلبان هواپیما تلفنی دستور دادند که در اختیار شما باشند با او تماس بگیرید و هر چه بخواهید فوری انجام دهد‌. شماره تلفن خلبان هواپیما و نام او را به من داد یک سرهنگی نیروی هوایی بود بلافاصله به او تلفن کردم گفت من در اختیار شما هستم‌.

داستان را گفتم که من یک پزشک و دو پرستار باید به کرمان بفرستم تا دو مصدوم را به تهران بیاورند‌. در ضمن گفتم که هواپیما باید روی جاده فرود آید‌. شما قبلا به ژاندارمری خبر دهید که جاده را خلوت کنند و مهمتر آن که در هواپیما باید جا برای دو برانکارد وجود داشته باشد که مصدومین روی آن برانکاردها قرار گیرند‌. سرهنگ گفت آقای این هواپیما نو ولوکس است با این دستورات شما به کلی خراب می شود‌. گفتم تصمیم در این باره با خود آقای هویداست‌. چند دقیقه بعد سرهنگ تلفن کرد که آقای هویدا اجازه دادند و هواپیما سه ساعت دیگر برای پرواز آماده خواهد بود‌. آدرس محل هواپیما را هم داد.

فوری به پزشک معتمد شرکت تلفن کردم و به او گفتم باید با دو برانکار و دو پرستار و تمام وسائل بانداژ و غیره سه ساعت دیگر در محل هواپیما باشند‌. تا به کرمان پرواز کنند و مجروحان را به تهران بیاورند و در بیمارستانی که خود پزشک کار می کند بستری کنند و معالجات لازم را شروع کنند‌. گفت اطاعت می کنم و شما آسوده بخوابید‌. من با این پزشک از حدود 15 سال قبل دوستان صمیمی بودیم او دانش جراحی را نزد پروفسور عدل در دانشگاه تهران فرا گرفته بود و سال ها تجربه موفق در جراحی داشت‌. او اکنون پزشک معتمد شرکت مس سرچشمه بود‌. او توصیه کرد که من آن شب آسوده بخوابم و کار را به او محول کنم‌. روز بعد ساعت 7 صبح در اداره بودم که تلفن زنگ زد‌. پزشک معتمد شرکت بود گفت دیشب نخوابیدم با هواپیمای نخست وزیر هویدا به جنوب پرواز کردیم‌. در جاده بین خاتون آباد و بندرعباس مجروحان را پیدا کردیم‌. خلبان قبلا با ژاندارمری اطلاع داده بود و جاده خلوت و بدون ترافیک بود به راحتی هواپیما به زمین نشست‌. مجروحان در حال موت بودند آنها را به برانکار بستیم و داخل هواپیما کردیم‌. در فرودگاه تهران آمبولانسی که من سفارش کرده بودم مجروحان را به بیمارستان برد‌. در بیمارستان اتاق عمل آماده بود‌. بلافاصله جراحی را روی اولین مجروح که حالش خطرناک بود انجام دادم‌. حال مجروح دوم بهتر است‌. هم اکنون کمک جراح من مشغول جراحی روی او می باشد و تا نیم ساعت دیگر کار او تمام خواهد شد.

این مجروحان حدود یک ماه باید در بیمارستان باشند. ولی خطر از آنها گذشته است‌. لازم به یادآوری است که ان دو نفر آن قدر مشروب خورده بودند که اکنون تمام بیمارستان را بوی مشروب فرا گرفته است‌. من هر هفته گزارش پیشرفت معالجه را به شما خواهم داد‌. خیلی از پزشک عزیز تشکر کردم و بلافاصله ای نامه ای به هویدا نوشتم و داستان را به او گزارش دادم و تشکر کردم‌. در حقیقت او جان این دو نفر را نجات داده بود.

یک ماه و نیم از این واقعه گذشت‌. یک روز منشی من به اتاقم آمد و گفت این دو مصدوم خوب شده اند و آمده اند که از شما تشکر کنند. گفتم چند دقیقه آنها را نگهدار و به مدیر امور کارگزینی بگو حکم اخراج قطعی این دو نفر را به خاطر استفاده از اتومبیل دولت در روز تعطیل، خوردن مشروب الکلی و تصادف و مسبب هزینه بسیار زیاد معالجه بنویسد و خودش برای من بیاورد‌. بعد من آنها را می پذیرم‌. چند دقیقه گذشت احکام اخراج این دو نفر روی میز من بود‌. آنها را امضا کردم، در پاکت گذاشتم و از منشی خواستم آنها را به اتاق من هدایت کند‌.

آمدند و خیلی تشکر کردند که از مرگ نجات یافته اند و اکنون کاملا سالم و حاضر به کار هستند‌. من به آنها گفتم می دانید که چقدر موجب ناراحتی من شدید و می دانید که هزینه معالجه شما چقدر شد؟ می دانید اگر نخست وزیر هواپیمای خود را برای نجات شما در اختیار من نمی گذاشت شما در وسط جاده بندرعباس مرده بودید؟ آن وقت حکم اخراج را به آنها دادم و گفتم چون کاملا سالم و آماده به کار هستید از سازمان اخراج می شوبد‌. بروید برای خود کار دیگری پیدا کنید‌. آنها با چشمان پر از اشک رفتند و دیگر آنها را ندیدم‌. سه ماه گذشت در یک مهمانی هویدا را دیدم گفت رضا آن مجروحان را چه کار کردی گفتم از اینکه شما موجب نجات جان آنها شدید سپاسگزارم و این محبت را هرگز فراموش نمی کنم‌. آن دو نفر را هم پس از معالجه کامل اخراج کردم‌. هویدا گفت تو آدم عجیبی هستی ؟

 

آخرین اخبار حمل و نقل را در پربیننده ترین شبکه خبری این حوزه بخوانید
ارسال نظر
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.
  • تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
  • انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.
  • جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.

  • علی

    قسمت ابی اول متن کلمه معدمن تایپ شده

  • علی

    قربونت من غلط تایپی خودت رو میگم اصلاح کن جناب تین نیوز، شما تلپ میزنیش تو صفحه. پاکش کن ممنونم