| کد خبر: 164890 |

حال خوب در روزگار بد

حسرت می‌خورم که چرا عملکرد بلندمدت اقتصاد ایران به گونه‌ای نبوده که کسب و کارهای خانوادگی ما بتوانند چند نسل دوام بیاورند. پیش خودم می‌گویم اگر بتوانم ادامه دهنده کار مرحوم پدرم باشم و آن را به نسل بعد از خود تحویل دهم، شاید جزو معدود خانواده‌هایی باشیم که کسب و کارمان چهار نسل ادامه پیده کرده است.

تین نیوز

وبلاگ محسن جلال‌پور: نزدیک به چهاردهه است که در کسب وکار پسته مشغولم. تا امروز بیش از یک میلیارد دلار پسته به بیش از 30 کشور صادر کرده‌ام.

از ابتدا تلاشم این بوده که در کسب وکارم خوش‌حساب، متعهد و منصف باشم. شاید ندانسته مرتکب خطا شده باشم اما همواره تلاشم بر این بوده که اخلاق کسب‌وکار را رعایت کنم. در این مدت فراز و نشیب‌های زیادی را پشت سر گذاشته‌ام اما در هر حال از میدان به در نشده‌ام.

این روزها که دوباره نسیم بی‌ثباتی بر اقتصادمان وزیدن گرفته، شرایط کار آن‌قدر سخت شده که بارها فکر کرده‌ام چطور می‌توانم آرام آرام خارج شوم. راستش شرایط جسمی و روحی‌ام تاب این همه فراز و نشیب را ندارد و بارها به خودم گفته‌ام؛ موعد بازنشستگی‌ات فرا رسیده و باید «کفش‌ها را آویزان کنی».

راستش در حال حاضر دو دغدغه دارم. یکی این‌که امیدوارم اقتصادمان با ثبات بماند و دچار نوسان نشود تا بتوانم به کارم ادامه دهم و دیگر این‌که بتوانم کسب و کار خانوادگی‎ام را به نسل آینده منتقل کنم.

حسرت می‌خورم که چرا عملکرد بلندمدت اقتصاد ایران به گونه‌ای نبوده که کسب و کارهای خانوادگی ما بتوانند چند نسل دوام بیاورند. پیش خودم می‌گویم اگر بتوانم ادامه دهنده کار مرحوم پدرم باشم و آن را به نسل بعد از خود تحویل دهم، شاید جزو معدود خانواده‌هایی باشیم که کسب و کارمان چهار نسل ادامه پیده کرده است.

حتی نوشتن این تصور دشوار است اما اعتراف می‌کنم آن‌چه مانع تصمیم‌گیری جدی برای تعطیلی کسب‌و‌کارم می‌شود، شرمندگی در برابر کارگران زحمت‌کش است که نمی‌دانم چه سرنوشتی در انتظارشان خواهد بود. اگر شرکت را تعطیل کنم نه تنها همه این افراد بیکار می‌شوند، بلکه آرزوی بقای شرکت و چند نسلی شدن آن نیز بر دلم خواهد ماند.

این بود که دیشب پیش خودم گفتم مگر متوجه تحولات عجیب این روزها نیستی و نمی‌دانی به واسطه چند تصمیم دفعتی، چقدر زیان دیده‌ای و چقدر تعهدات زمین مانده داری؟ گفتم مگر حواست نیست که این بی‌ثباتی‌ها چه لطمه‎ای به کسب وکارت زده به گونه‌ای که به خاطر غیر قابل پیش بینی بودن بازار، دیگر هیچ کس حاضر نیست پسته خرید و فروش کند.

با همین تصورات به خواب رفتم و هنوز چشمانم گرم نشده بود که پدرم به خوابم آمدند.

همه در خانه قدیمی جمع شده بودیم. مادرم، حاج آقا اقسامی،دایی‌جان، حاج آقا مرجوعی، حاج آقا دانایی و ...

پدرم صدایم کردند. دستم را گرفتند و به اتفاق به حیاط خانه رفتیم اما شاید اشتباه می‌کنم، پدرم دستم را گرفته‌اند و به اتفاق به کاروانسرای حاج مهدی رفته‌ایم. حیاط کاروانسرا پر است از کرک، پشم، کتیرا و اشترک. بوی پشم و کرک در هوا پیچیده و به گمانم بوی چپق محمد عباس هم می‌آید. دور کاروانسرا قدم می‌زنیم و پدرم می‌پرسند: چت شده؟ گرفته‎ای. چیزی شده؟

می‌گویم نه، فقط کمی خسته‌ام.

می‌گویند: خوب نگاه کن. من 60 سال است در این کاروانسرا مشغول کارم. فراز و فروهای زیادی دیده‌ام. خیلی‌ها آمده‌ند و رفته‌اند، اما ما مانده‌ایم. شانه خالی نکن. بمان و بیشتر وقت بگذار. بیشتر تلاش کن. دعایت می‎کنم و تنهایت نمی‌گذارم. برو و مسائلت را حل کن. هنوز راه نپیموده بسیاری داری، هنوز کارهای زیادی بر زمین مانده. برو توکل کن، خداوند خودش خوب می‌داند کجا و چگونه و به چه کسی خیر و برکت عطا فرماید.

 از خواب بیدار می‌شوم.بالشم خیس شده. ساعت 5 صبح است. فقط یک ساعت خوابیده‌ام اما حال خوبی دارم. خیلی خوب.

محسن جلال‌پور

وبلاگ‌نویس
منبع: کانال تلگرامی محسن جلال‌پور

اخبار مرتبط

خواندنی ها

ارسال نظر

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.

  • تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.

  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

  • انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.

  • جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.