حسرت یک زندگی سگی؛ دلنوشته یکی از کارکنان خدماتی مترو
به اون سگی که سرش از ماشین صاحبش بیرون آورده هم حسودیمون میشه . باورتون میشه در حسرت یه زندگی سگی هستیم؟
دیروز در حال جارو کشیدن ایستگاه یک آگهی دیدم. خم شدم با دست برداشتم روش نوشته بود:
کلینیک خدمات دندانپزشکی حیوانات خانگی و عکس دندون های چند سگ تو آگهی بود که ترمیم شده بود.
یاد بدبختی چند وقت قبل خودم افتادم . دخترم که یکی از دندوناش یه کم پوسیده داشت. پولی نداشتم که بخوام ترمیم کنم به دکتر گفتم دوندونش بکشه دخترم گفت بابا چرا میگی بکشه ؟
فقط نگاش کردم... دیگه دروغ هام و توجیه هام برای نداری و بدبختی یهو ته کشید ...
دیروز که این آگهی دیدم یاد حرف دخترم افتادم رفتم یه گوشه ای و به حال بدبختی های خودم زار زار گریه کردم... تو این مملکت ما از سگ هم کمتریم.
هشت میلیون حقوق برای یک ماه به کجا می رسه؟ مجبوریم برای کار دوم بریم دستفروشی تا دیر وقت . بعدش خسته بیاییم خونه یه چیزی بخوریم خسته و کوفته بخوابیم تا دوباره صبح بشه و تکرار و تکرار روزمرگی که هر روز بدتر از دیروز میشه. اینه داستان هر روز ما و زندگی تو مملکتی که از سگ و گربه اش هم کمتریم .
دلم برای دخترم می سوزه که نمی دونم آینده اش چی میشه. وگرنه من و اونهایی که مثل من هستن تو این دنیا فقط ادای زنده ها در میاریم ولی مرده ای متحرک هستیم. به اون سگی که سرش از ماشین صاحبش بیرون آورده هم حسودیمون میشه . باورتون میشه در حسرت یه زندگی سگی هستیم؟
بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من، هرچی میکارم مال تو
تو به فکر جنگل آهن و آسمون خراش
من به فکر یه اتاق اندازه تو واسه خواب
بازشستگان لشکری ام من هم ماهی همان اندازه تو می گیریم خدا مسبب این بلا را نابود کند
فقط من موندم بااین همه بدبختی حسرت به دل چه کنیم بعددولت میادهزارمنت سرما میزاره هرکی ندونه انگاراین مملکت بهشت ابدیست حالم ازهمه چیزبهم میخوره مگه ما ازکشورعربی چی کم داریم که جوانامیرن برا اونا کارگری روزبهروز بدترمیشه خدایا همه مارو تو این مملکت نابود کن که اثری ازاین ایران دزد پرورده نماند الهی امید
ای چرخ فلک دوندگی ما را کشت .
بر درگه خلق ، بندگی ما را کشت .
یک منکر و این همه گناه واجب .
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت .