◄ وقایع نگاری یک تور ریلی متفاوت با مناظر مسحور کننده و روایت به یادماندنی+ تصاویر
تور ریلی در اذهان همگان، سفر با قطار را تداعی می کند اما اگر این سفر موازی با قطار، روی جاده انجام شود و سازه های منحصر به فردی که قطار روی آن سیر می کند را به تماشا بنشینیم و روایت جذاب احداث آنها را بشنویم، سفری متفاوت را تجربه می کنیم.
مجتبی کاوه - پنجشنبه 22 آبان ماه 1404 راس ساعت 5 و 30 دقیقه بامداد ضلع شرقی میدان هفت تیر بودم تا به عنوان خبرنگاری که موضوعات مرتبط با صنعت ریلی را به صورت تخصصی دنبال می کند، یک تور گردشگری ریلی را همراهی کنم. تصور ابتدایی من این بود که قرار است سفری با قطار داشته باشم که البته مثل همیشه جذاب است اما بارها و بارها آن را تجربه کرده ام و چیز جدیدی برایم ندارد.
اشتباه بودن این تصور اما شب قبل با توضیحات «ارشاد ایوب وند» راهنمای تور مشخص شد؛ این سفر از جنس آن سفرها و تورهای ریلی مرسوم و مکرری که بارها رفته بودم، نبود. این بار قرار بود موازی با ریل، روی جاده حرکت کنیم و سازه های منحصر به فردی که قطار روی آن سیر می کند را از نزدیک به تماشا بنشینیم و قصه های پیدا و پنهان احداث این سازه های با شکوه را از زبان «محمد محسنیان» ، پژوهشگر تاریخ صنعت ریلی و راهنمای دیگر این تور، بشنویم.

در تاریک و روشن سحرگاهی پایتخت، همسفران خود را به یکدیگر معرفی کردند و در حالی که به نام متفاوت این تور فکر می کردم - تور منظر کوهستانی راه آهن شمال ایران - سوار بر مینی بوس توریستی، تهران را به مقصد اولین توقفگاه ترک کردیم.
توقفگاه اول : رستوران امین
رستوران امین در کیلومتر ۹۰ جاده تهران–فیروزکوه اولین توقفگاه ما بود. رستورانی بزرگ و شیک در میانه ی این مسیر که از همان ابتدای ورود حال و هوایی صمیمی و دلچسب را به مسافران القا می کند. این رستوران تمیز و خوش سرویس، یکی از آن توقفگاه هایی است که خواب و خمار صبح زود را از تن بیرون می برد. وقتی وارد شدیم، شلوغی پرهیاهوی صبحگاهی در فضای رستوران امین موج می زد؛ مسافرانی که اغلب آنها مثل ما همراه تور به سفر آمده بودند، با چهره هایی سرزنده در حال صرف صبحانه بودند یا بی صبرانه در نوبت دریافت صبحانه بودند تا روز و سفر خود را با این وعده غذایی دلچسب آغاز کنند.

در همان ابتدای ورود، شربت آلبالوی خنک و خوش رنگی برای ما سرو شد که طعم ترش و شیرینش واقعاً جان بخش بود. کمی بعد صبحانه دلپذیری شامل چای تازه دم، املت داغ، نان تازه، پنیر خامه ای، عسل، کره، خرما و مربای آلبالو برایمان آوردند. یکی از مزیت های بزرگ رستوران امین این است که نان در همان جا و تازه طبخ می شود که همین موضوع طعم صبحانه را چند برابر لذت بخش تر کرد. همهمه ی مسافران، بوی نان تازه، بخار چای و فضای پرشور صبحگاهی رستوران امین، دست به دست هم داد تا از توقفگاه اول سفرمان پرانرژی و متبسم بیرون بیاییم.
توقفگاه دوم؛ ایستگاه گدوک
توقفگاه بعد، ایستگاه راه آهن گدوک بود. ما بر تپه ای مشرف به ایستگاه و تونل گدوک مستقر شدیم تا صحبت های محمد محسنیان را بشنویم. این ایستگاه و فضای اطراف آن انگار از دل یک فیلم تاریخی بیرون آمده بود! همان لحظه اول صبح سرمای مطبوع کوهستان، بوی خاک نمدار، نسیمی که در هوا می لغزید و ساختمان قدیمی ایستگاه به ما یادآور می شد که قرار است پا به بخشی مهم از تاریخ راه آهن ایران بگذاریم.

محسنیان با صدایی پرطنین، گرم و روایت گر ـ مثل یک نقال حرفه ای که پرده بزرگی از شاهنامه را روایت می کند - از تاریخچه احداث راه آهن سراسری ایران گفت. او از وقایع و اتفاقاتی گفت که مردان بزرگی همچون دکتر مصدق، رضا قلی هدایت و بسیاری دیگر در آن نقش آفرینی کردند. این رخدادها، بحث ها و ماجراهای عجیب و طولانی درباره انتخاب پیمانکاران و مسیرها و تونل ها توسط آلمانی ها و سوئدی ها و دانمارکی ها و ایتالیایی ها را رقم زد و نهایتا به کلنگ زنی رضاشاه با یک کلنگ نقره ای بر زمین ایستگاه تهران در مهرماه سال 1316 انجامید.

ما در حالی به سخنان محسنیان گوش سپرده بودیم که در فاصله حدود 100 متری ما یک رام قطار با واگن های مخزن داربا دیزل روشن متوقف شده بود و همچون غولی آهنین در انتظار فرمان حرکت، آرام و باشکوه در سکوت صبحگاهی نفس می کشید. از جایی که ایستاده بودیم دهانه تونل گدوک هم زیر پای ما سمت چپ دیده می شد و انگار در انتظار بلعیدن لقمه بزرگ صبحگاهی خود بود.
صدای شیهه چند اسب که در دامنه های نزدیک ایستگاه آزادانه می چریدند و صدای زنگوله بزهای گله ای که از این محدوده گذر می کرد ترکیبی شگفت انگیزی از نغمه های طبیعت بود که سازهای موسیقی متن روایت ریلی محسنیان را کوک می کردند. من و همسفرانم ضمن گوش سپردن به این روایت های جذاب با موبایل تصاویری از این لحظات را ثبت کردیم.
توقفگاه سوم؛ کاروانسرای گدوک
در ادامه مسیر، تور ما راهی کاروانسرای گدوک شد. این بنای خاموش و فراموش شده که روزگاری پناهگاه تجار و بازرگانان فراوانی بوده اکنون نیمه مخروبه به حال خود رها شده است.

به گفته جناب محسنیان نام کاروانسرای گدوک با روایت مشهور و البته نه چندان مستند و معتبری از نجات یافتن رضاشاه - بنیان گذار راه آهن سراسری ایران - از مرگ در نوزادی گره خورده است. بر اساس این روایت مادر رضا شاه در سفری زمستانی از آلاشت به سمت تهران، همراه کاروانی از گردنه گدوک می گذرد. سرمای سوزناک کوهستان، کولاک و بادهای بی امان سبب می شود نوزاد، که چندماهه بوده، به شدت دچار تب شود تا جایی که همراهان گمان می کنند نوزاد مُرده است. مادر هراسان نوزاد را به کاروانسرای گدوک می رساند و در آنجا تن نوزاد را کنار آتش - و بنا به بعضی روایت ها کنار اسب ها می گذارند - و با پارچه و نمدمی پوشانند. ساعاتی بعد جان به تن نوزاد برمی گردد و نجات معجزه آسای فردی که تاریخ ایران را متحول می کند، رقم می خورد.
دیدن این کاروانسرای تاریخی، که امروز تنها بخش کوچک و مخروبه از محوطه انبار راهداری را تشکیل می دهد و خشت به خشت آن در حال فروپاشی است، برای همه ما تاثرآور بود.
پایان بخش اول
چه روایت جذابی. احسنت به نویسنده
بالاخره ارشاد یعقوب وند یا ارشاد ایوب وند؟