| کد خبر: 124135 |

آخر و عاقبت جنازه یک طنزنویس!

تین‌نیوز| وبلاگ فرزین پورمحبی-چند وقت پیش روم به دیوار، من مردم، هر چی خاک بر سرمه عمر شما باشه ...
تک تک مردم کشور از فقدان یک چهره فرهنگی(با گرایش طنز نویسی) مات و بیشتر مبهوت شدند. با اینکه کسی کتاب های مرا نخونده بود اما از کوچک تا بزرگ، تمام قد به وجود من افتخار کردند.

وزیر محترم ارشاد و معاونینش که دوست داشتند وزیر محترم ارشاد شوند، برای نشان دادن عمق تاثرشان طی پیام های جداگانه ای تاکید کردند: «او هنرمند بزرگی بود، چون وقتی با تقاضای وام ده میلیونی اش مخالفت شد، بجای نق زدن، آنقدر به فعالیت های فرهنگی خود ادامه داد تا دق کرد!». رئیس جمهور از ساعت 3 صبح تا 5 صبح را عزای عمومی اعلام کرد و دو مدرسه در مقاطع ابتدایی پرچم هایشان به حالت نیمه اهتزار درآمدند. هر چند بعدها معلوم شد قرقره پرچم ها خراب بوده اما این مسئله باز چیزی از روح قدرشناسی مردم قدرشناس نمی کاست.

کارخانه های شیر پاستوریزه برای همدردی در این ضایعه، به جای عکس گاو روی بطری هایشان، چند روزی عکس من را گذاشتند. 4 فیلم مستند هم از بدبختی ها و مصیبت هایم ساخته شد و همگان تازه فهمیدند من در زندگی چه سریشی بودم که توانسته بماند و با اینهمه بلا، مردم را بخنداند. در کابینه دولت یا شایدم خانه ملت، به شکل دو فوریتی تصویب شد که خانه 40 متری من تبدیل به موزه «خنده بازار» شود اما چون خانه ام زاقارت و در زیرزمین بود، به شکل سه فوریتی تشخیص داده شد برای احترام به بازدیدکنندگان، هزینه های موزه زیرزمینی در روی زمین صرف امور خیریه شود!

در همین راستا خانه من هم با دو برابر قیمت به یک «شرکت ماست بندی با مسئولیت محدود» اجاره داده شد! قصاب با مرام محله هم، اعلام آمادگی نمود که تاریخ را به دو شقه «قبل از من» و «بعد از من» تقسیم کند! مقرر شد روز دفنم را در تقویم ها به روز «کاشت چغندر» نامگذاری کنند. آنها با این حرکت نمادین نشان دادند: چیز های پردردسر را می توان براحتی زیر خاکی کرد!
خلاصه همه جور سنگ تمامی برایم گذاشته شد و روحم تمام و کمال شاد شد.

اما همیشه باید یه جای کار بلنگد و خوشی آدم کوفتش بشود. مسئله این بود که محل دفن من به شکل مشکوکی حائز اهمیت شد و همین امر هم باعث شد جنازه ام روی دست بماند! یکی می گفت چون همیشه سرگرممان می کرد باید در شهر بازی و یا سینمای خودم دفنش کنیم! آن یکی می گفت شهر بازی در شان او نیست باید جایی چالش کنیم که بشود به حالش گریست، جایی مثل سالن پیازپاکنی رستوران من! مسئول رسانه ملی هم پیشنهاد داد او همیشه پنبه همه را می زد پس برای اینکه محل دفنش وجه تسمیه داشته باشد وی باید در «صدا و سیما» و دقیقا زیر صندلی «مسعود فراستی» برنامه «هفت» خاک شود. یکی هم گفت: خب اگر اینطور است چرا او را کارخانه «پنبه پاک کنی» خودم خاکش نمی کنید؟ مسئول حفظ میراث فرهنگی هم گفت: اصلا بگذاریدش زیر اثر تاریخی «چهل ستون» تا بفهمد پنبه زنی چه عاقبتی دارد! اما یک اعتدالی گفت: اتفاقا برعکس، کسی که در موقع زنده بودنش، ستون های مختلفی را تحمل کرده، الان جایش«بی ستون» است! صاحب تله کابین توچال هم گفت: اگر در «توچال» چالش کنید می شود با یک تیر دو نشان زد! هم آمار گردشگری و فروش بلیط را بالا برد و هم جایگاه چنین شخصیتی را تا فراز قله ها یعنی جایی در نزدیکی های خدا ارتقا داد و در آخر هم مصوب شد:
«جنازه ام در جایی انداخته شود که در شان رتبه فرهنگی من باشد و اگر نباشد باید همه از روی نعش اعضای جلسه رد شوند!»

البته مصوبه آبرومندی بود اما باز هم مشخص نشد که آن نقطه دقیقا کجاست! خلاصه من که نفهیمدم اگر خوب بودم و محترم و اگه برای این کشور افتخار آفرین بودم، چرا با پیکرم بازی می کنند و یا حتی معامله؟! ختم کلام هم، یک جمله شعاری: درود بر روح همه افتخار آفرینانی که بی ادعا رفتند اما مدعی زیاد دارند.

خواندنی ها

ارسال نظر

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.

  • تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.

  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

  • انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.

  • جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.