ناسیونالیسم بزرگترین آفت ایراندوستی است
هویت ملی در اروپا بسیار وابسته به دولت است؛ از سدۀ نوزدهم و در جریان دولت – ملتسازی، این دولتها بودند که متولی حفظ وحدت و یکپارچگی ملی شدند و در این راه از مستمسکهایی چون تعریفِ زبان رسمی، تاریخ مشترک، مرزهای مشخص، مفاخر ملی، سرود و پرچم ملی بهره بردند.
وبلاگ محمدبهشتی-هویت ملی در اروپا بسیار وابسته به دولت است؛ از سدۀ نوزدهم و در جریان دولت – ملتسازی، این دولتها بودند که متولی حفظ وحدت و یکپارچگی ملی شدند و در این راه از مستمسکهایی چون تعریفِ زبان رسمی، تاریخ مشترک، مرزهای مشخص، مفاخر ملی، سرود و پرچم ملی بهره بردند.
این الگوی تصنعی، خصوصا از سوی کشورهای جوانتر اروپایی بهتر پذیرفته شد. وقتی هویت ملی برساختۀ دولت است، اولا وجود جریاناتی برای قوام و دوامِ آن الزامی است، از جمله «ناسیونالیسم» که به نوعی فخر نسبت به سبدِ دستچینشدۀ مؤلفههای هویت ملی است و ثانیا هر آن خصوصیتی از آحاد جامعه که به نوعی مخل این الگوی تصنعی باشد باید به حاشیه رانده و سرکوب شود.
هرقدر ملتسازی و ناسیونالیسم برای کشورهای اروپایی حیاتبخش بوده، در کشورهای اصیل، مخل حیات طبیعی ملت شده است. مثلا نخبگان ایرانی پس از مشروطه و برای ایجاد دولت جدید، درصدد برآمدند که به تأسی از اروپا، هویت ایرانی را در قالب دولت – ملت بازتعریف کنند. لیکن همۀ آنچیزهایی که آنان طالبش بودند، به نحوی بسیار اصیل وجود داشت؛ مفهوم ایران با مرزهایی روشن و با عناوینی چون ایرانشهر، ایرانزمین، ممالک محروسۀ ایران از قبل وجود داشت چنانچه ایرانیان درون آن مرزها را وطن و خارج از آن را غربت میدانستند. ایرانیان در کنار تنوع زبانی، زبان ملی مشترکی داشتند که دبیران و دیوانیان از آن بهره میبردند و شاعران فارغ از اینکه اهل کجایند به آن زبان شعر میسرودند. حتی مفاخر ملی و تاریخ مشترک نیز امری سابقهدار بود؛ عموم اهل این سرزمین فارغ از میزان سوادشان، از طریق روایتها، ارتباطی وجودی با تاریخ و مفاخر سرزمینشان داشتند، ارتباطی که از اطلاعِ صرف، فراتر میرفت و همچون باورهایی زندگیشان را هدایت میکرد. مابهازای همۀ مؤلفههای برساخته در الگوی دولت – ملت، آنچنان به صورت اصیل در ایران و سرزمینهایی چون چین و ژاپن وجود داشته که پنداری نخبگان اروپایی نیز برای برساختنِ هویت ملی همین الگو را پیش چشم داشتند.
تفاوت دو نوع هویت اصیل و تصنعی در این است که اگر در اروپا دولت باید مقوم ملت باشد، وحدت ملی در ایران ابتنایش نه بر سیاست که بر فرهنگ بوده و همواره آن دولتی عمر طولانیتری داشته که در تناسب با زمینۀ فرهنگی باشد. همین هویت ملی اصیل، ورای ناسیونالیسمِ تصنعی، به ایراندوستی اصیل نیز انجامیده است؛ کمتر سرزمینی را مییابیم که برای مردمانش مهم باشد گردشگران با خاطرهای خوش کشورشان را ترک کنند و لذا خود در پی رفع نقایص موجود برآیند، یا نامآورانش در بزنگاه افتخارآفرینی خود را مدیون سرزمین و دستبوس مردمشان بدانند. کمتر جایی است که مردمانش هرقدر هم اوقاتشان از دولت و حاکمیت تلخ باشد، بدگویی بیگانگان از وطنشان را تاب نیاورند. شاید حتی در کشورهایی که اهلش داعیۀ ناسیونالیسم دارند نیز جایی همچون ایران نباشد که عموم موسیقیدانان سنتی و یا حتی پاپ، تصنیفی در ابراز علاقه به وطنشان عرضه کنند. ایران برای ایرانیان نه یک کشور بلکه شخصیت عزیزی است که خود را موکلش میدانند و خوش ندارند کسی به آن گمان بد برد. درحالیکه اگر به کشور بلژیک سفر کنیم و در مدت اقامت به هر علتی آنجا را لذتبخش نیابیم، بلژیکیها خود را مکلف به رفع سوءداوری ما نمیدانند یا تأمین رضایت ما از بلژیک را متوجهِ دولت بلژیک میپندارند، چراکه این دولت است که به کشور بلژیک هویت بخشیده است.
محبت ما ایرانیان به ایران خصوصا در اوقات شوریدگی و بیخویشی، زمانیکه بسیار غمگین و دلتنگ و یا بسیار شادیم، دلیلی است بر آنکه در ناخودآگاه، هنوز هم پس از چند سده، به ایراندوستان واقعی شباهت داریم؛ به فردوسی که هزار سال پیشتر دریغش میآید که ایران را ویران ببیند، یا اسدی در گرشاسبنامه که یک شهر از ایران را بهتر از چین و ماچین میداند و یا نظامی که همه عالم را تن و ایران را دل میشمرد تا برسیم به فروغی و دهخدا و بهار که هر کدام خدمتی به فرهنگ ایران کردند. اما در ساحتِ خودآگاه مدتهاست جامعۀ ایران در نسبت با فرهنگ ایرانی بر سر سه راهی (سه بیراهه) قرار گرفته است؛ اینکه یا در چنبره ناسیونالیسم گرفتار شود و مبتلا به آماسِ خودبزرگبینی و تحقیر دشمنان خیالیاش شود، یا از ترس ناسیونالیسم، اساسا فرهنگ و هویت ایرانی را انکار کند و خود را «جهانوطن» (که توصیف محترمانۀ «بیوطن» است) معرفی کند و یا دست آخر از فرط انفعال به ورطۀ واگرایی قومی بغلتد. وحشت از افتادن به چالۀ ناسیونالیسم ممکن است ما را به دو چاه دیگر دراندازد. این هر سه برای ایراندوستی همچون آفت است، چیزی که سبب میشود انتخاب راه ایراندوستی که محصول معرفت نسبت به فرهنگ ایرانی است بسیار سخت شود. این بیت عطار وصفحال کسانی است که میخواهند رهروی راه صحیح باشند:
نه در مسجد گذارندم که رند است/ نه در میخانه کین خمار خام است
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.
تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمیکند.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.
جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.