| کد خبر: 146912 |

ابرچالش‌ها با زلزله ایجاد نشده‌اند

در گردهمایی دانش‌آموختگان دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف، دو نفر از اقتصاددان‌های شناخته‌شده کشور سخنرانی کردند. مسعود نیلی که اکنون دستیار ویژه رئیس‌جمهور در امور اقتصادی است و حسین عبده‌تبریزی، مشاور مدیریت تأمین مالی وزارت راه و شهرسازی. فضا و محوریت سخنرانی‌ها، حول معرفی مشکلات اقتصادی کشور و راه‌حل رفع این مشکلات بود.

تین نیوز

وبلاگ مسعود نیلی-برخلاف برخی از همایش‌ها و گردهمایی‌ها، در اینجا خبری از مدح دولت و ترسیم آینده زیبا نبود. رسالت اخلاق، چاشنی کار این دو سخنران بود. به خوبی از چالش‌های اقتصادی کشور اطلاع داشتند و با ذکر یکایک این مشکلات، خط ممیزی بین مشاوران دولت‌های نهم و دهم با مشاوران دولت‌های یازدهم و دوازدهم ترسیم کردند.

مهم‌ترین چالشی که هر دو سخنران بر آن تأکید داشتند، مسئله نظام بانکداری بود؛ چنانکه مسعود نیلی یکی از شروط خوش‌یمن‌بودن قرن پیش‌رو، یعنی ١٤٠٠ را در گرو اصلاحات نظام بانکداری کشور می‌دانست. نیلی معتقد بود برای حل و رفع نهایی این مشکلات به یک وفاق و گفت‌وگوی ملی نیاز داریم. در ادامه حسین عبده‌تبریزی، آغاز و پایان گفته‌های خود را ذیل نظام بانکداری و مشکلات آن قرار داد. از دیدگاه عبده‌تبریزی، برای رفع مشکلات  بانکی و اقتصادی پیش‌روی کشور، تعیین دستوری نرخ سود تنها راه چاره بود. عبده‌تبریزی هشدار داد که از پس این تصمیم، ممکن است مشکلات دیگری دامن‌گیر اقتصاد کشور شود که دولت باید برای رفع این مشکلات هوشیار عمل کند. گزارش اختصاصی از این گردهمایی را در ادامه بخوانید. 

مسعود نیلی ابهام در ١٤٠٠

اقتصاد در سال ١٤٠٠ چه شرایطی خواهد داشت. این موضوعی است که قرار است درباره آن صحبت کنیم. قاعدتا صحبت از آینده اقتصادی یک کشور اهمیت دارد. شاید موضوعی را با این درجه اهمیت، کمتر بتوان پیدا کرد. چند سال آینده ما، سال‌های سرنوشت‌سازی است، از این نظر که چه مسیری را باید طی کنیم. سناریوهای متفاوتی پیش‌روی ما قرار دارند که هریک از آنها مقصد متفاوتی را رقم می‌زنند؛ لذا این موضوع اهمیت پیدا می‌کند که کدام مسیر باید محقق شود. به‌هرحال مشخصا سال ١٤٠٠ خواهد آمد و مهم است که ما نسبت به آن زمان کدام مقصد و راه را برگزینیم.

٦ اَبَرچالش واقعی

مطلبی که انتخاب مقصدها و راه‌ها را از یکدیگر متمایز می‌کند، نحوه عبور ما از شش اَبَرچالشی است که پیش‌تر هم به آن پرداخته‌ام. اشتغال و بی‌کاری، نظام بانکی، بودجه، صندوق‌های بازنشستگی، آب و محیط زیست. این همان شش مسئله بزرگ است که باید به آن بپردازیم. می‌خواهیم برای حل این مشکلات راه‌حل‌هایی ارائه کنیم. سؤال این است اطلاق اَبَرچالش به این مشکلات آیا واقعی است یا اغراق می‌کنیم؟ راه‌حل این مشکلات، ساده هستند یا دشوار؟ این راه‌حل‌ها در زمینه منابع و مصارفشان به چه شکلی خواهد بود؟ آیا این مباحث مباحثی اجتماعی – سیاسی هستند؟ مشخصا برای بررسی این موضوعات، باید گفت‌وگوی ملی صورت بگیرد. راجع‌به چگونگی پردازش این مشکلات نیاز به اجماع در سطح عموم نیروهای مؤثر داریم. واقعا این مسائل، مسائل بزرگی هستند و صرفا در حد مشکلاتی فنی نباید به آنها نگریست.

قدم اول در ایجاد راه‌حل

اگر بخواهیم هر مسئله‌ای را حل کنیم، طبیعتا قدم اول این است که بدانیم چرا آن مسائل به وجود آمده‌اند. اگر ما این‌گونه به موضوع نگاه نکنیم ممکن است در برخورد با آن مسئله دچار خطای استراتژیک شویم؛ به‌عبارتی اگر توجه نکنیم به اینکه این مشکل چگونه به وجود آمده، نخواهیم توانست برای حل آن راه‌حل مناسبی ارائه کنیم. وقتی می‌گوییم باید یک آسیب‌شناسی ارائه شود، منظور ما این است که بدانیم چه مجموعه عواملی این مشکلات را به وجود آورده‌اند و از چه جنسی هستند و چقدر عمیق‌اند. آیا از جنس مواردی هستند که خیلی ساده می‌شود با یک تغییر سیاسی آنها را حل کرد یا تلاش بیشتر را باید در حل آنها به فرجام رساند؟

هویت‌شناسی مشکلات حاضر

برای شناخت بهتر این مشکلات، می‌توان هریک از مشکلات را به‌عنوان یک موجود تلقی کرد و دید شناسنامه آن مشکل صادره از چه سالی است و درحال‌حاضر چه ابعاد و شکلی دارد؟ اگر به گذشته و مثلا به دهه ٣٠ بازگردیم، می‌توان گفت شاهد یک اقتصاد روستایی هستیم که از جمعیت ١٦ میلیون‌نفری آن، ١٣ میلیون روستایی و سه میلیون آن هم شهری بوده‌اند و دولت خیلی ضعیفی آن را اداره می‌کرد. از دهه ٣٠ درآمدهای نفتی به صورت جدی در اقتصاد ما نقش پیدا کرد. به قیمت امروز، حدود ١٦ تا ١٨ میلیارد دلار درآمد حاصل از فروش نفت خام کشور بود. منتها این مقدار فروش نفت در زمانی بود که اندازه و حجم اقتصادی کشور، به جای ٤٣٠ میلیارد دلار فعلی، حدودا ٤٠ میلیارد دلار بود. دولت به معنی آموزش‌وپرورش، بهداشت و درمان و دانشگاه و مخابرات، با ١٦ میلیارد دلار ایجاد شد؛ آنچنان‌که شهر و صنعت هم با همین مقدار شکل گرفتند.

دهه ٤٠ را تکرار می‌کنم

در ایران یک تمرین اجتماعی بزرگ شکل گرفت که توسعه را با دولت معنا کردند؛ بدین معنا که توسعه با دولت ایجاد می‌شود. هر دولتمردی احساس رسالت کرد؛ لذا مباحثی که ذیل عنوان موانع توسعه مطرح می‌شد،  مفهوم خود را از دست داد. من بارها این مسئله را گفته‌ام و دوباره تکرار می‌کنم که دهه ٤٠ برای کشور یک دهه طلایی بود. اما بزرگ‌ترین بیماری اقتصاد ما نیز از همین دوران شروع شد و این بیماری همان کسری بودجه است. تقریبا از اواسط دهه ٤٠ دولت ما دچار کسری بودجه شد؛ دولتمردان ما خودشان را مقید به بودجه نمی‌دیدند. این نوع عملکرد شبیه همان سخن «خروشچوف» است که می‌گوید سیاست‌مداران دوست دارند پل بسازند اگرچه رودخانه‌ای هم نباشد! سیاست‌مدار دوست دارد راه بسازد، ساختمان بسازد و... . سیاست‌مدار از این سخن اقتصاددان‌ها که می‌گویند منبع محدود است بیزارند. در نتیجه کسری بودجه به‌عنوان مادر مشکلات اقتصادی ایران، در همان اوج عملکرد مثبت اقتصاد ایران متولد شد. وقتی وارد دهه ٥٠ شدیم، تا سال ٥٦ که اوج درآمدهای اقتصادی تاریخی ایران بود، همچنان این کسری بودجه ادامه داشت. با وجود آن درآمدهای سرشار نفتی نیز کسری بودجه باز هم ادامه داشت و این مشکل به اقتصاد ایران سنجاق شد و تا به امروز هنوز ادامه دارد.

سال ٥٧ و آغاز توسعه مشکلات

در سال ٥٧ آنچه به‌عنوان «کمبود در فعالیت دولت» به چشم می‌آمد مفهوم «عدالت» بود. تعریفی که از عدالت ارائه شد، به معنای فراگیرشدن توزیع بود؛ لذا دولتی با وظایف بسیار گستره ایجاد شد که اصلا با منابع پیشِ‌روی خود هیچ سنخیتی نداشت. هم‌زمان با این مسئله رخداد دیگری اتفاق افتاد که برخلاف این رویکرد دولت بود. درآمدهای نفتی با کاهش قابل‌توجهی صورت گرفت و از شش میلیون بشکه به کمتر از سه میلیون بشکه کاهش یافت. این به معنای یک کسری بودجه کلان بود. تعداد پرسنل و وظایف دولت گسترش پیدا کرد اما درآمدهای کشور نیز کاهش یافت. از سوی دیگر، جمعیت کشور نیز افزایشی بود. این مسئله مخارج دولت را بیشتر کرد که دست‌برقضا همراه با جنگ هشت‌ساله شد. مجموع این مسائل منجر به این شد که سال ٦٧ نسبت به سال ٥٧، درآمد نفتی کشور تقریبا یک‌ششم شود و مخارج دولت به نصف کاهش پیدا کند. این یعنی کسری بودجه کلان. همین کسری بودجه ادامه پیدا کرد و به زخم عمیقی در اقتصاد ایران تبدیل شد.

ماه عسل دولت با بانک و صندوق بازنشستگی

دولت برای جبران این مشکل، سراغ دو منبع مالی رفت؛ یکی بانک و دیگری صندوق بازنشستگی. دولت به صندوق‌های بازنشستگی بدهکار شد. از سویی به دلیل دخالت در بانک‌ها، مریضی دولت به  بانک‌ها منتقل شد و این‌گونه بود که بودجه، بانک و صندوق‌های بازنشستگی دچار بیماری شدند. در این میان نگاه دیگری هم وجود داشت؛ اینکه منابع نفت و منابع انرژی مادام که در اختیار دولت است، باید آن را با قیمت ارزان در اختیار مردم قرار دهد. دولت موظف بود کالاها را با قیمت ارزان در اختیار مردم قرار دهد. بنابراین قیمت حامل‌های انرژی در قیمت پایین و نرخ‌های کمتر از نرخ تورم در اختیار مردم قرار گرفت و این‌گونه مصرف انرژی در اقتصاد ما شدت گرفت و ما با سرعت بسیار زیادی تبدیل به مصرف‌کننده انرژی شدیم.

آغاز قانونی برای نابودی منابع آب از  ١٣٦١

درباره آب هم همین نگاه حاکم بود. در ابتدا محدودیت‌هایی درباره حفر چاه و استفاده از آب‌های زیرزمینی اعمال می‌شد. این محدودیت‌ها در سال‌های ٤٠ و ٥٠ به‌گونه‌ای بود که کسانی که امتیازات سیاسی داشتند، می‌تواستند از آن منابع استفاده کنند. با رفع این امتیازات ویژه درباره استفاده از آب، این منابع در اختیار همه قرار گرفت. در سال ١٣٦١ قانونی تصویب شد که تقریبا دسترسی همه به آب آزاد شد و یک‌دفعه با تخلیه شدیدی از آب‌های زیرزمینی مواجه شدیم. این‌گونه ما مسیر را طی کردیم و به سال‌های کنونی رسیدیم.

کمک آیندگان به رفاه گذشتگان

وقتی امروز ارزیابی می‌کنیم و به مسیری که در گذشته طی کردیم می‌نگریم، می‌بینیم در گذشته رفاهی  داشتیم که این رفاه ناشی از مصرف آب، مصرف انرژی، مصرف صندوق‌های بازنشستگی و همچنین استفاده از سپرده‌های مردم در بانک بوده است. رفاه امروز ما، رفاه آیندگان است و نه رفاه حاصل از درآمد خودمان. این مسئله را به صورت کمی ‌هم می‌توان بیان کرد: «اکنون تولید ناخالص داخلی سرانه ما، تقریبا ٧٠ درصد تولید ناخالص داخلی سرانه سال ١٣٥٥ است، اما مصرف سرانه ما تقریبا ١,٧ برابر سال ١٣٥٥ است!». این یک معماست که باید به آن جواب بدهیم. ما از کجا این شکاف را پر کرده‌ایم؟ ما ٤٥ درصد تولید ناخالص را مصرف کرده‌ایم؛ این شکاف را از طریق مصرف دارایی‌های مالی و داریی‌های طبیعی کشور پر کرده‌ایم. بنابراین چون اینها متغیرهای استاک هستند، وقتی این مصرف شدت می‌گیرد، روبه اتمام می‌گذارند. اگر فکری برای این موضوع نکنیم، با فاجعه مواجه می‌شویم.

از ماست که بر ماست

بنابراین مطلب مهمی‌که اینجا پیش‌ِروی ما قرار می‌گیرد این است که شش ابرچالش اقتصاد که اکنون با آن مواجه هستیم، چیزی نبوده که بیرون از نظام تصمیم‌گیری بر ما تحمیل شده باشد. بلکه سیاستی بوده که ما خودمان اتخاذ کردیم. این مسئله ناشی از اراده‌هایی بوده که خودمان اخذ کرده‌ایم. نتیجه‌ای که می‌خواهیم بگیریم این است که بدون اینکه بخواهیم رخداد را به یک رخداد سیاسی و جناحی تبدیل کنیم، به لحاظ کارشناسی باید گفت ما ده‌ها سال اشتباهات استراتژیک داشته‌ایم که در آن منابع مالی کشور مصرف شده و در نتیجه ظرفیت کمی ‌برای آیندگان باقی مانده است.

نیاز به وفاق ملی

برای اینکه بتوانیم سیاست‌های درستی را اعمال کنیم لازمه‌اش این است که در ابتدا اشتباهات خودمان را بپذیریم و این حداقل چیزی است که به آن نیاز داریم. در یک فضای کاملا دوستانه و مسالمت‌آمیز و در قالب گفت‌وگوی ملی، باید این مسئله را بشکافیم که چرا امروزه با مشکلاتی روبه‌رو شده‌ایم که پیش از وقوع، قابل پیش‌بینی بودند. این‌گونه نبوده که ‌ناگاه با یک زلزله این مشکلات بر ما عرضه شود؛ بلکه برای مثال کم‌شدن منابع آبی کشور، مشکلات صندوق‌های بازنشستگی و... آرام‌آرام صورت گرفته است. اگر ما به مشکلاتی که اتفاق افتاده توجه نکنیم و در پی حل آنها حرکت نکنیم، مشکلات عدیده دیگری به وجود می‌آید.

گفتن واقعیات به مردم

اگر فارغ از شناخت دلایل مشکلات، به سمت اصلاح آنها برویم، به سمت راه‌حل‌های ناممکن کشیده می‌شویم. اما اینکه بخواهیم سراغ راه‌حل‌های درست اقتصادی برویم، مفهومش این است که در حوزه سیاست‌گذاری، باید تغییر رفتارهای اساسی ایجاد شوند. این تغییر رفتارهای اساسی بدون گفت‌وگوی اجتماعی و بدون متقاعدکردن مردم در تغییردادن سیاست‌ها، امکان‌پذیر نیست. بنابراین ما با مسئله بزرگی مواجه هستیم. مسیر حرکت ٦٠ساله اخیر به مشکلی برخورد کرده که تجدیدنظرهای اساسی و مهمی ‌را طلب می‌کند. هیچ کارشناسی مشخصا توصیه نمی‌کند که ضرب‌الاجلی به سمت دیگری بچرخیم. قدم اول این است بدانیم چرا این مشکلات امروزه  به وجود آمده است. این تصویر دوچهره‌ را در اقتصاد ما درست کرده است.

٢ چهره متضاد یا هم‌خوان اقتصاد؟

اقتصاد اکنون یک چهره زیبا و دوست‌داشتنی دارد؛ مانند تورم پایین و رشد اقتصادی و اشغال‌زایی ٦٠٠‌هزارنفری. چهره دیگر یک چهره بد است و آن عبارت است از شش چالشی که به آن اشاره کردیم. البته این دو چهره متضاد هم نیستند. این شرایط فرصت خوبی است که می‌توانیم آرام‌آرام به سمت اصلاحات اساسی حرکت کنیم. تصور زیبای اقتصاد کشور به رویکرد عقلایی‌مان به اقتصاد بازمی‌گردد. اما برای حل اساسی مشکلات به تغییر ساختاری نیاز داریم. اگر به این مسیر ادامه دهیم، سال ١٤٠٠ می‌تواند سال خوبی باشد و می‌تواند قرنی را رقم بزند که نسبت به قرن پیشین، زیباتر باشد.

اصفیا را خدایش بیامرزد

جمله‌ای را برای شما می‌خوانم که حسن ختام باشد. آقای صفی اصفیا را شاید بشناسید که هشت سال رئیس سازمان برنامه و بودجه بود. از سال ١٣٤١ تا ١٣٤٨ رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور بود. ایشان یکی از موفق‌ترین رؤسای سازمان برنامه و بودجه در ایران بودند. خداوند ایشان را رحمت کند. در سال ٨٣ از آقای اصفیا تقدیر شد. کلامی ‌از ایشان در یکی از کتاب‌هایم ذکر کرده‌ام که در آینده به چاپ می‌رسد: «ایران یک سرزمین شگفت‌انگیز است. بزرگ‌ترین مردان و پست‌ترین مردان در این آب‌وخاک پرورده شده‌اند. حوادثی که بر سر ایران آمده بدان گونه است؛ شکست‌های شرم‌آور، مصیبت و کامروایی‌های بسیار. گویی روزگار همه بلاها و بازی‌های خود را بر ایران آزموده است. آن را بارها لب پرتگاه برده و باز از افتادن بازداشته است. ایران شاید سخت‌جان‌ترین کشورهای دنیا باشد.

دوره‌هایی بوده است که با نیمه‌جانی زندگی کرده و اما از نفس هم نیفتاده؛ چون بیماری که می‌خواهد نزدیکان خود را بیازماید، درست همان لحظه که همه از او امید برگرفته بودند، چشم گشوده و زندگی را از سر گرفته است».

 

مسعود نیلی

وبلاگ‌نویس
منبع: روزنامه شرق

اخبار مرتبط

خواندنی ها

ارسال نظر

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.

  • تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.

  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

  • انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.

  • جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.