| کد خبر: 144572 |

از کاشف‌السلطنه تا نجفی؛ بلدیه‌چی‌هایی که پایتخت را ساختند

همه شهرداران تهران

چهارشنبه، اول شهریور ۹۶، محمدعلی نجفی با ۲۱ رأی اعضای شورای شهر پنجم تهران به‌عنوان پنجاه‌ونهمین (به روایت پرتال شهرداری تهران پنجاه‌وهشتمین) شهردار پایتخت انتخاب شد.

تین نیوز

چهارشنبه، اول شهریور ۹۶، محمدعلی نجفی با ۲۱ رأی اعضای شورای شهر پنجم تهران به‌عنوان پنجاه‌ونهمین (به روایت پرتال شهرداری تهران پنجاه‌وهشتمین) شهردار پایتخت انتخاب شد.

به گزارش روزنامه وقایع اتفاقیه، پنجاه‌ونهمین شهردار پایتخت ۲۳۰ ساله ایران که قرار است میراث‌دار ۵۸ نفری باشد که این شهر را از شهری متوسط به کلانشهری بی‌دروپیکر تبدیل کردند؛ کلا‌نشهری که اداره آن کمتر از اداره یک کشور نیست و شاید همین دلیلی کافی برای شهردارانش باشد که به سودای پاستور، راهی بهشت شوند؛ شهردارانی که از محمدمیرزا کاشف‌السلطنه (که نامش در اسناد تاریخی به‌عنوان نخستین شهردار تهران ثبت و در سایت شهرداری تهران نیست) تا محمدباقر قالیباف برای این شهر تصمیم گرفتند اما داستان شهرداری و شهرداران تهران از کجا شروع شد و این ۵۸ شهردار چه کسانی بودند؟ 

۱۱۲ سال حاکمیت مردانه

۱۱۲ سال پیش که مجلس اول، قانون بلدیه را تصویب کرد، از سوی حاکم وقت تهران، محمدمیرزا کاشف‌السلطنه در دارالحکومه تهران در خیابان جبه‌خانه مستقر شد. هرچند در اسنادی که از شهرداری منتشر شده، نام کاشف‌السلطنه به‌عنوان نخستین رئیس دایره بلدیه ثبت نشده اما او نخستین شهرداری بود که به حکم انجمن یا شورای شهر، اداره امور شهری را به دست گرفت. این حکم، آغاز راهی بود که ۵۷ شهردار تهران بعد از او نیز طی کردند و از جبه‌خانه تا میدان توپخانه و خیابان فاطمی به خیابان بهشت رسیدند و مقام محتسب و کلانتر را تا بلدیه‌چی و درنهایت به شهردار رساندند. شهرداری تهران در یک قرن و ۱۲ سال حیات مدرن، چهره مردانه‌ای داشته است. در این ۱۱۲ سال هیچ زنی بر صندلی شهرداری تکیه نزده تا شاید بتواند کمی از شلختگی‌های تهران کم کند. در همه این یک قرن و ۱۲ سال، ۵۸ مرد در شادی و غم‌ها و آبادی‌ها و خرابی‌های شهری شریک شدند که زادگاه بسیاری از آنها نبود. از قبال بررسی زندگی ۵۸ شهردار تهران است که می‌شود فهمید فقط۲۰ نفرشان در همین شهر به دنیا آمدند، درس خواندند و بزرگ شدند. این همان نقطه‌ای است که بسیاری از منتقدان تاریخ شهرداری می‌گویند وقتی شهردار یک شهر، بزرگ‌شده آن شهر نباشد، آن را به‌خوبی نمی‌شناسد و احساس تعلقی در آن خاک نمی‌کند. تهران، شهری است با گستره مهاجران و شهروندانی از جای‌جای ایران اما ۲۱ نفر از ۵۹ نفری که اداره شهر را در دست گرفتند، کودکی را در کوچه‌پس‌کوچه‌های این شهر زندگی کردند و ۳۸ شهردار غریب ریشه در خاک ری نداشتند و از گندم آن در کودکی نخوردند. از میان ۳۸ شهردار غیرتهرانی پایتخت، سهم اصفهانی‌ها و مشهدی‌ها بیشتر از بقیه بود. 

از احتسابیه تا بلدیه

تا مرگ محمدشاه قاجار از شهرداری خبری نبود، شهر را کلانترها اداره می‌کردند. حالا نه خیال کنید تهران هم شهری بود که بخواهد شهرداری داشته باشد. با آنکه آغامحمدخان قاجار اعلام پایتختی کرده بود اما هنوز شمایل پایتختی نداشت. شهری بدون خیابان و کوچه با محله‌های درهم‌پیچیده که بوی زباله‌شان توی ذوق می‌زد. این تصویر خوبی از شهری که می‌خواست دارالخلافه شود، نبود. این چیزی بود که امیرکبیر هم تا به تهران برسد در گوش ناصرالدین‌شاه خواند که در کنار کارهای زیادی که از ساخت مدرسه و عدالتخانه دارند، باید وضعیت تهران را سروسامانی بدهد و نهاد احتسابیه را ایجاد کرد. او محمودخان کلانتر احتساب آقاسی را برای تسهیل و بهبود امور شهری به دستگاه احتساب مأمور کرد و به او لقب احتساب‌الملک را داد. در زمان احتساب‌الملک، بیشتر شکایات مردم از نحوه اداره شهر و وضع نامناسب نظافت محلات بود. محمودخان ظاهرا تا ۱۲۸۱ قمری یعنی حدود 20 سال بعد از امیرکبیر در این سمت باقی ماند اما در ادامه به ‌دلیل قحطی در تهران فوت کرد و جایش را به چراغعلی‌خان سراج‌الملک داد. بعد از او در سال ۱۲۸۶ آقاعلی آشتیانی، پیشخدمت خاصه ناصرالدین‌شاه به اداره تنظیفیه و انتظامات شهر دارالخلافه و حوالی منصوب شد. در همین زمان نیز در کنار احتسابیه، اولین اداره بهداشتی یا حفظ‌الصحه به دست دکتر تولوزان راه‌اندازی شد. 

ناصرالدین‌شاه در بازگشت از سفر دوم فرنگ، فردی ایتالیایی را به اسم کنت دمنت فرت را به ایران می‌آورد؛ فردی که مأمور تشکیل اداره پلیس در تهران شد. در تشکیلات اداره پلیس تهران به زعامت کنت دمنت فرت در سال ۱۲۹۷، نایب‌کل اداره احتساب به‌همراهی مهندسی دارالخلافه به میرزاعلی اشرف‌خان سرهنگ واگذار شد. کنت دمنت فرت بعد از حضورش در تهران دست به نوشتن دستورالعمل «بلدیه و نظمیه» زد؛ کتابی که نقطه صفر تشکیل نهاد بلدیه و انجمن آن در دوره بعدی یعنی دوران مشروطه است. این دستورالعمل در سال ۱۲۹۶ ق به تأیید کامران‌میرزا نایب‌السلطنه و به توشیح ناصرالدین‌شاه رسید. به نظر می‌رسد مفادی از این دستورالعمل، بعدها در نگارش نظامنامه انجمن بلدیه مورد استفاده قرار گرفته باشد؛ دستورالعملی که بعد از بحث‌های طولانی در ۱۲ اردیبهشت ۱۲۸۶ با عنوان قانون بلدیه به تصویب اکثریت نمایندگان مجلس اول رسید. براساس این قانون، انجمن بلدیه و بلدیه در شهرها به امور مربوط به شهر و معیشت مردم رسیدگی می‌کردند. چند روز بعد از تصویب این قانون به‌دنبال راه‌اندازی بلدیه، نخستین انجمن بلدیه دست‌به‌کار شد و آن را اجرایی کرد. 

کاشف چای در بلدیه

هیچ مدرکی وجود ندارد که حضور محمد میرزاکاشف‌السلطنه را به‌عنوان نخستین شهردار پایتخت ثابت کند. اگر به پرتال رسمی و کتاب‌های شهرداری پایتخت هم مراجعه کنید ردی از او نمی‌بینید اما واقعیت این است که کاشف‌السلطنه اولین فردی بود که در مسند ریاست بلدیه، امور شهر تهران را به دست گرفت. او بعد از تصویب قانون بلدیه به حکم وزارت داخله به‌عنوان ریاست اداره بلدیه و احتسابیه منسوب و قرار شد انتخابات انجمن بلدیه را برگزار کند. محمدمیرزا از خاندان قوانلو قاجار بود و فرزند آخر اسدالله‌میرزا نایب‌الایاله و جهان‌آراخانم ملقب به عزیزالسلطنه، دختر بزرگ قهرمان‌میرزا، فرزند عباس‌میرزا نایب‌السلطنه بود که در تربت حیدریه به دنیا آمد. کودکی او با قیام پدرش علیه عموزاده‌اش، ناصرالدین‌شاه پرتلاطم و در تبعید گذشت اما بعد از مرگ پدر در تهران مستقر شد و تحصیلات مقدماتی را در دارالفنون به پایان رساند. ۱۶ساله بود که به‌عنوان منشی مشیرالدوله، وزیرخارجه مشغول شد و دو سال بعد با عنوان دبیر دومی به فرانسه رفت و همزمان با کار در سفارت ایران در دانشگاه سوربن حقوق خواند. او بعد از پایان تحصیلات، ابتدا دبیر اول سفارت ایران در فرانسه شد و بعد به‌عنوان سرکنسول هند به این کشور رفت. در اینجا بود که با کشت چای آشنا شد و دوره تحصیلی آن را به پایان برد و این صنعت را به لاهیجان و رشت برد. او همچنین نوعی از کاج را که به کاج کاشفی مشهور است، به ایران آورد اما صنعت چای شاید بزرگ‌ترین اقدامی بود که او در ایران راه انداخت و به کاشف‌السلطنه مشهور شد. 

او در آستانه مشروطه به‌عنوان شارژدافر به پاریس رفت و زمانی که قانون بلدیه در جریان بود به ایران آمد. سپس در دارالحکومه مستقر شد و مقدمات برگزاری انتخابات انجمن بلدیه را فراهم کرد. انتخابات در پنج روز از هفتم تیر ۱۲۸۶ در 6 محله تهران برگزار شد. این انتخابات اما به‌خاطر تجربه کمی که برای برگزاری آن بود با شکست مواجه شد و انتخابات مجدد سوم مرداد برگزار شد. کاشف‌السلطنه که از محله دولت نامزد شده بود در نخستین انتخابات داخلی انجمن به‌عنوان رئیس انجمن، بیشترین رأی را آورد. از کارهای او در انجمن بلدیه و شهرداری، جدا از تأسیس بلدیه پایتخت می‌توان به نام‌گذاری خیابان‌ها و کوچه‌ها، شماره‌گذاری خانه‌ها، روشنایی خیابان‌ها در شب، سامان‌دادن به آب‌رسانی به خانه‌ها با گاری بشکه‌دار و اداره پلیس و منظم‌کردن سرویس درشکه اسبی و استخدام گروهی برای تمیزکردن خیابان‌ها و آبپاشی در تهران اشاره کرد. 

کاشف‌السلطنه یک سال‌ونیم بیشتر در این سِمت نماند و به‌خاطر مشکلات و کارشکنی‌های زیاد استعفا داد و به وزارت امورخارجه بازگشت. کاشف‌السلطنه اما سرنوشت درامی داشت. او بعد از به‌توپ‌بستن مجلس به لاهیجان بازگشت و مدیریت مزارع و کارخانه چای را به‌ دست گرفت اما در روزهای آخر اسفند ۱۳۰۷ درحالی‌که از بوشهر به سمت تهران می‌آمد در اثر افتادن ماشین حامل او به دره کشته شد. به وصیت خودش او را در میان تپه‌های چای در لاهیجان دفن کردند تا نخستین شهردار پایتخت، نامش در میان بوته‌های چای پنهان بماند. 

مهندس‌باشی  فرنگی

تهران این شانس را داشت که دومین رئیس بلدیه‌اش متولد و بزرگ‌شده تهران باشد که چند سالی نیز در فرنگ زندگی کرده بود؛ میرزاعباس‌خان مهندس‌باشی که نامش به‌عنوان نخستین شهردار تهران ثبت شده است. مهندس‌باشی که بعد از استعفای کاشف‌السلطنه به‌عنوان رئیس اداره بلدیه انتخاب شد، از نخستین دانش‌آموزانی بود که عباس‌میرزا برای تحصیل به فرنگ فرستاد. او که در مدرسه نظامی فرانسه تحصیل کرد و مدرک مهندسی گرفت، در دوران تشکیل احتسابیه تهران در زمان احتساب‌الملک نیز در این اداره مشغول بود و از آنجایی که در شهری همچون پاریس زندگی کرده بود، تلاش زیادی کرد تا با جداسازی بخش انتظامی از بخش تنظیف، چهره تهران را به شکل شهرهای فرنگی دربیاورد. مهندس‌باشی بعد از کاشف‌السلطنه، کارهای نیمه‌کاره او را ادامه داد. یکی از این کارها روشن‌کردن چراغ‌های بیشتری در پایتخت بود. از آنجایی که نور شهر در شب برای شهری مثل تهران خیلی مهم بود، پس مهندس‌باشی در اداره تنظیف، اداره روشنایی را در بلدیه به‌وجود آورد و اولین چراغ‌های روشنایی‌ شهر با کارخانه برق حاج‌امین‌الضرب در خیابان کنار ناصرخسرو نصب شد و این خیابان به اسم چراغ‌برق معروف شد. بعد از آن چراغ‌های فانوسی را در اطراف ارگ و باب‌همایون و خیابان‌های علاءالدوله و لاله‌زار بر بالای پایه‌هایی نصب کردند. 

پزشک شاه بیمار

در میان ۱۰ شهردار اول تهران، بی‌تردید دکتر خلیل‌خان ثقفی اعلم‌الدوله از همه سرشناس‌تر است که مانند مهندس‌باشی متولد تهران بود. هرچند سومین شهردار تهران نامش بیشتر از اداره بلدیه با تصویر امضای فرمان مشروطه به دست مظفرالدین‌شاه گره خورده است؛ او شاید به نوعی سیاسی‌ترین شهردار قبل از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نیز بود. 

اعلم‌الدوله ثقفی که ۳۶ ماه بر مسند بلدیه تهران نشست، یکی از ۹ فرزند عبدالباقی حکیم‌باشی ملقب به اعتضادالاطباء بود که در تهران به دنیا آمد و در دارالفنون تحصیل پزشکی آموخت و با حمایت دکتر تولوزان برای تکمیل تحصیل در رشته کحالی یا چشم‌پزشکی به فرنگ رفت و وقتی به تهران آمد به‌عنوان پزشک مخصوص مظفرالدین‌شاه در دربار استخدام شد. اعلم‌الدوله که به‌واسطه رفت‌وآمدش به فرنگ به اصل تغییر در ایران معتقد بود، به جمع مشروطه‌خواهان پیوست و در روزهایی که کسی اجازه نزدیک‌شدن به مظفرالدین‌شاه را نداشت، به بهانه معاینه او به صاحبقرانیه رفت و با به‌خطرانداختن زندگی خود، امضای فرمان مشروطه را از شاه گرفت و شاه را تا آماده‌شدن قانون اساسی با دوا و درمان زنده نگه داشت. اعلم‌الدوله زیر بار اصرار محمدعلی‌شاه برای تأیید نداشتن مشاعر مظفرالدین‌شاه در زمان امضای فرمان مشروطه نرفت. او اعلام کرد که نمی‌تواند اعتبار پزشکی‌اش را برای نوشتن چنین دروغی به حراج بگذارد و بی‌اطلاع دربار، ترک ایران کرد و اموالش ضبط شد. اعلم‌الدوله بعد از فتح تهران بازگشت و چندی بعد به‌عنوان رئیس بلدیه تهران انتخاب شد.

دوران ریاست اعلم‌الدوله بر بلدیه تهران دوران پرافت‌وخیزی نبود. با آنکه او بزرگ‌شده تهران بود اما چون پزشک بود، از اداره شهر جز آنچه در فرنگ دیده بود، نمی‌دانست و اقدامات کوچکی درزمینه قانون جمع‌آوری زباله و تمیزکردن معابر عمومی را در کارنامه خود به جای گذاشت. او در سال ۱۳۳۱ ه. ق از بلدیه استعفا داد، سپس به اروپا سفر کرد و ژنرال کنسول (سرکنسول) ایران در سوئیس شد و به پاس کتاب‌هایی که در طب نوشت، نشان علمی از دولت فرانسه گرفت. 

کودتای سیاه

درمورد شهردار بعدی تهران یعنی ابراهیم‌خان یمین‌السلطنه اطلاعات کمی در دسترس است اما می‌دانیم که متولد ۱۲۴۳ قمری ارومیه بود و فارغ‌التحصیل استانبول که از سال ۱۲۹۲ تا زمان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ رئیس بلدیه تهران بود. در زمان او اداره بلدیه به وزارت داخله سپرده و قانون بلدیه بازنگری شد. هرچند این بازنگری چند سال بعد از این هم انجام شد. تصحیح سطوح خیابان‌ها و سنگفرش آنها که در دوران شهرداران قبلی به‌خاطر کمبود بودجه بلدیه معطل مانده بود، در زمان یمین‌الدوله آغاز شد.کودتای سیاه و به‌قدرت‌رسیدن سیدضیاءالدین طباطبایی و سردار سپه باعث شد یمین‌الدوله برکنار و بلدیه پایتخت منحل شود. چند هفته بعد از آن بود که شهرداری تهران به جای بلدیه راه‌اندازی و اداره آن به دست یکی از دوستان قدیم سیدضیاء یعنی موسیو گاسپار ایپکیان سپرده شد. 

شهرداری از آناتولی

گاسپار ایپکیان، شهردار بعدی تهران از ارامنه عثمانی بود و در سال ۱۲۹۵ به درخواست ارامنه تهران به مدرسه هایکازیان تهران آمد و در آنجا مشغول به کار شد. ایپکیان، مطالعات و اطلاعات وسیعی در هنر تئاتر داشت و بنای چند گروه تئاتر را در همان مدرسه و تهران گذاشت و و نمایشنامه‌های مختلفی را به روی صحنه آورد. او از سوی سیدضیاء مأمور شد تشکیلات تازه شهرداری را ساماندهی کند. براساس قانون تازه بلدیه، تشکیلات شهرداری عبارت بودند از «اداره صحیه و معاونت عمومی، اداره محاسبات و عایدات، اداره امور خیریه، اداره ساختمان، روشنایی میدان‌ها، اداره تفتیش، سجل احوال، احصائیه نشریات، اداره کابینه پرسنل، تنظیمات، ملزومات، اجرائیات و رسوم». 

ایپکیان با آنکه متولد و بزرگ‌شده تهران نبود اما بنای جریانات مهمی را در تهران گذاشت. در زمان او بلدیه تهران، بیشترین تلاش را برای تبدیل این شهر به شهری درخور زندگی شهرنشیان کرد. به دستور شهردار، روشنایی خیابان‌های لاله‌زار، علاءالدوله و ناصریه کامل شد. ایپکیان همچنین کسبه را موظف کرد تابلوهای خوانایی را بالای سردر مغازه‌ها نصب کنند. او از کسبه خواست به جای اسامی فرنگی و عربی، نام‌های ایرانی را بر مغازه‌های خود بگذارند. صاحبان دکان‌های لاله‌زار، علاءالدوله و ناصریه موظف شدند دکان‌های خود را سبز کنند. همچنین مأموران اداره صحیه را مأمور کرد به‌طور دائمی، مراکزی که مواد خوراکی می‌فروختند مانند کبابی‌ها و نیز حمام‌ها و سلمانی‌ها را از نظر بهداشتی تفتیش کنند. او همچنین در سال ۱۳۰۰ و بعد از رسیدن به شهرداری، زمینی که در شمال میدان توپخانه پشت به لاله‌زار بود را به مساحت ۴۵۰۰ متر برای ساخت عمارت شهرداری به نیکلای مارکف سپرد. مارکف نیز در عرض دو سال ساختمانی زیبا بنا کرد که تا سال‌ها به‌عنوان نماد تهران شناخته می‌شد. در زمان او نظامنامه‌ای برای بلدیه نوشته شد که شهردار مستقیما از سوی رئیس‌الوزرا انتخاب شود. ایپکیان بعد از عزل سیدضیاء و کناررفتنش از سیاست از ریاست بلدیه استعفا داد و به لبنان رفت و در آن کشور ساکن شد. 

قزاق شهرساز

بعد از اعلم‌الدوله ثقفی، بی‌تردید کریم‌آقا بوذرجمهری مشهورترین شهردار تهران است؛ ششمین شهرداری که بیشتر چهره نظامی بود تا فردی شهرساز. کریم‌آقا متولد نطنز بود که در جوانی در زادگاهش و بعد در کاشان به خشت‌مالی و ناوه‌کشی مشغول بود. 

بوذرجمهری مانند رضاخان میرپنج در زمان مشروطه به تهران آمد و به‌عنوان سرباز ساده به استخدام قزاقخانه درآمد و از قضا در گروهان شصت تیر که فرماندهی آن را رضاخان سوادکوهی برعهده داشت، با سِمت توبره‌کش به خدمت گمارده شد و بعد به او نزدیک شد و در اسفند ۱۲۹۹ همراه پهلوی اول در صف قزاقان کودتاکننده از قزوین به تهران آمد و به سِمت سرلشکری رسید و در تهران ماندگار شد. کریم‌آقا در سال ۱۳۰۲ با حفظ درجه نظامی میرپنجی خود به‌عنوان شهردار تهران انتخاب شد. حضور او در شهرداری پایتخت همزمان با قدرت‌گرفتن دوست قدیمی‌اش، رضا شصت‌تیر و سرانجام به‌سلطنت‌رسیدن او بود. 

کریم‌آقا اولین شهرداری است که برخلاف قانون بلدیه، شروع به تاریخ‌زدایی از این شهر کرد. او برای ۱۰ سال چهره دارالخلافه ناصری و تهران شاه‌تهماسبی را از بین برد و تهران تازه‌ای را بر ویرانه حصار و دروازه‌های شهر قدیم بنا کرد و خیابان‌های تازه‌ای ساخت. بسیاری در تاریخ، کریم‌آقا بوذرجمهری را قاتل حافظه تاریخی پایتخت می‌دانند اما او سعی کرد تغییرات مثبتی هم در این شهر داشته باشد. کریم‌آقا عوارض جدید را وضع کرد و مالیات خودروها و کالسکه‌ها و سایر عوارض شهری را لغو و اداره خیریه و مریضخانه بلدیه و دارالمجانین و آتش‌نشانی را تأسیس کرد. در زمان او آسفالت‌کردن و سنگفرش تهران کامل شد. قانون جدید بلدیه که نخستین قانون بلدیه را نسخ می‌کرد، در این دوران نوشته شد. کریم‌آقا گورستان‌های تهران را سروسامان داد و گورستان متروک بازار را به باغ فردوس تبدیل کرد. گفته می‌شود خیابان ولی‌عصر که میدان تجریش را به میدان راه‌آهن متصل می‌کند و طولانی‌ترین خیابان تهران و البته خاورمیانه است، در زمان کریم‌آقا بوذرجمهری به‌عنوان جاده شاهی سنگفرش و چنارهای معروفش در این خیابان کاشته شد. او تنها شهردار تهران بود که خیابانی که نخستین شهرداری تهران در آن تأسیس شده بود یعنی جبه‌خانه را به اسم او بوذرجمهری گذاشتند. کریم‌آقا بوذرجمهری در سال ۱۳۱۲ به‌ دلیل فعالیت زیاد بیمار شد و رضاشاه او را برای درمان به خارج فرستاد. در بازگشت اما او به جای بلدیه با درجه امیرلشکری به لشکر تهران رفت. بوذرجمهری که بعد از شهریور ۱۳۲۰ بازنشسته شد برای بازگرداندن جنازه رضاشاه به مصر رفت و درنهایت نیز در سال ۱۳۳۱ در تهران درگذشت. 

دولت‌های ناپایدار

با بیماری کریم‌آقا بوذرجمهری، پهلوی اول دستور داد یار دیرینه‌اش برای معالجه به فرنگ فرستاده شود. با رفتن او، سرهنگ فضل‌الله بهرامی چند وقتی کفیل شهرداری شد و بعد از او تیمسار حسین‌قلی‌خان هوشمند به ریاست شهرداری رسید. درباره این شهردار تهران فقط همین اندازه می‌دانیم که او هم یکی از قربانیان سرپاس مختاری، رئیس شهربانی وقت بود. مختاری، دوسیه‌ای برای او تهیه کرد که او قسمتی از درخت‌های خیابان امیریه را بریده و هیزم آن را به خانه‌اش برده است. این اتهام، هوشمند را به زندان قصر انداخت؛ البته گفته می‌شود یک‌ روز که رضاخان سوار بر کالسکه از خیابان سپه می‌گذشت، متوجه گردوغبار در اطراف کالسکه شد. هنگامی‌ که متوجه شد شهردار تهران مسیر حرکت او را آبپاشی نکرده، از همان‌جا و از درون کالسکه دستور عزل شهردارش را داد و او را به زندان انداخت و میرزاقاسم‌خان صوراسرافیل‌تبریزی را جایگزین او کرد. این دوره یعنی فاصله ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۰ چند شهردار، زمان کوتاهی به ریاست شهرداری تهران رسیدند. تقی خواجه‌نوری، مصطفی قلی‌رام و ارسلان خلعتبری، شهرداران یک‌ماهه پایتخت بودند که درنهایت جای خود را به میرزاقاسم‌خان صوراسرافیل دادند. 

روزنامه‌چی سابق

صوراسرافیل برخلاف همنام آشنایش تبریزی‌الاصل بود. او پسر میرزاحسن تبریزی و نواده شیخ محمدباقر مجتهد بود. او فامیل صوراسرافیل را مانند میرزاجهانگیرخان به‌خاطر مدیرمسئولی روزنامه «صوراسرافیل» بر خود گذاشت. صوراسرافیل مدتی نماینده مجلس بود و در کابینه مخبرالسلطنه در سال ۱۳۰۶ کفیل وزارت پست و سپس وزیر شد. در زمان او اداره پست مرکزی تهران در جنوب میدان مشق با معماری مارکف ساخته شد. او از سال ۱۳۱۷ تا ۱۳۱۹ به مدت دو سال شهردار پایتخت بود. بعد از آن جایش را به علی‌اصغر فروزان داد که دورانش با حمله متفقین به ایران و اشغال کشور و اخراج رضاخان همراه شد. 

محمد سجادی، سیدمهدی عمادالسلطنه (مشیر فاطمی) ، فضل‌الله بهرامی و عباسقلی گلشائیان شهرداران بعدی تهران بودند که فقط چند ماه اداره پایتخت را در دوران جنگ و اشغال به‌ دست گرفتند و به دیگری سپردند. این چهار نفر باوجودآنکه دوران کوتاهی به‌عنوان شهردار تهران بودند اما هر چهار نفر در آینده وارد جریان‌های سیاسی شدند. محمد سجادی بعدها سناتور شد و تا مقام نایب‌رئیسی سنا رفت. مشیر فاطمی در کابینه رضاشاه وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه بود و بعدها علاوه‌بر نمایندگی سنا، استاندار کرمان و استاندار فارس شد. 

فضل‌الله‌خان بهرامی نیز که متولد تفرش بود، وارد شهربانی شده بود و بعد از استعفای بوذرجمهری کفالت شهرداری را برعهده گرفته بود. از آنجا که با همدستی سرلشکر آیرم، پرونده‌ای از تخلفات بوذرجمهری به پهلوی اول داد، عزل شد. او در مهر۱۳۲۰ به مدت 6 ماه شهردار پایتخت شد و از آنجایی که در کابینه سهیلی به‌عنوان وزیر پست معرفی شد، جایش را به عباسقلی گلشائیان داد؛ فردی که در دهه 20، نامش با نفت و قراردادی که با گس، یکی از مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس بست، گره خورده است. این شهردار تهرانی‌الاصل که در فقر بزرگ شده بود مانند بهرامی مدت کوتاهی در عمارت شهرداری ماند و با سِمت وزیر دارایی به کابینه ساعد دعوت شد و درنهایت ریاست بلدیه تهران به غلامحسین ابتهاج رسید که تفرشی‌الاصل بود و در مجلس شانزدهم به‌عنوان نماینده لاهیجان به مجلس آمد. 

3 بار شهرداری

غلامحسین ابتهاج، رئیس کلوپ جهانگردی بود و در سال ۱۳۲۳ به فرمان شاه، شهردار تهران شد. از مهم‌ترین ویژگی‌های ابتهاج، ریاست متعدد او بر شهرداری تهران است. وی سه‌بار به ریاست شهرداری تهران انتخاب شد اما هربار پس از یک سال مدیریت از این سِمت کنار گذاشته شد. ابتهاج در سال ۱۳۴۰ به‌ دلیل اتهاماتی از قبیل تصرف غیرقانونی در اموال شهرداری و اراضی بلوار نهر کرج و معامله اراضی مهمانخانه شهردار و چهار میلیون ریال اختلاس به دادگاه فراخوانده اما تبرئه شد. ابتهاج، جای خود را به محمود نریمان داد؛ شهرداری که از نزدیکان دکتر مصدق بود. 

شهردار ملی‌گرا

طرح ملی‌شدن صنعت نفت در خانه محمود نریمان در خیابان حشمت‌الدوله - آذربایجان کنونی - مطرح شد. نریمان هم از شهردارانی بود که متولد تهران بود و در رشته بازرگانی درس خوانده بود اما او نیز مانند شهرداران قبل و بعد از خودش دولت مستعجل بود. حضور او در شهرداری سه ماه بود؛ زمانی که فرصت انجام هر کاری را از نریمان می‌گرفت. او در رشته بازرگانی تحصیل کرده بود و از همراهان دکتر مصدق در ملی‌شدن صنعت نفت بود و جلساتی که کمیسیون نفت برای مقابله با قرارداد نفت شمال و جنوب و درنهایت ملی‌شدن نفت برگزار می‌کرد در خانه محقر و اجاره‌ای نریمان برگزار می‌شد. او در کابینه دکتر مصدق، وزیر دارایی بود و درنهایت نیز در روز کودتا همراه دکتر مصدق بود و دستگیر شد و به زندان افتاد. 

۱۳ شهردار سوار بر قطار توپخانه

در فاصله سال‌های ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۵، ۱۳ شهردار هرکدام در فاصله میان چهار تا ۲۰ ماه به سِمت شهردار تهران منصوب شدند که برخی از آنها همچون ارسلان خلعتبری، ابتهاج و محمد مهران برای بار دوم به این سِمت انتخاب می‌شدند. مهدی مشایخی، محمد خلعتبری، حسام‌الدین دولت‌آبادی، محمد مهران، مهدی نامدار، ارسلان خلعتبری، نصرالله امینی، سیدمحسن نصر، سرتیپ محمدعلی صفاری، غلامحسین ابتهاج، نصرت‌الله منتصر و سرلشکر محمود دولو شهرداران بعدی تهران بودند که همه‌شان به‌جز محمد و ارسلان خلعتبری که متولد تنکابن بودند و حسام‌الدین دولت‌آبادی اصفهانی‌الاصل، متولد تهران بودند. این دوران که تا سال ۱۳۳۸ طول کشید، بی‌ثبات‌ترین دوران شهرداری تهران بود. 

شهردار مقتدر

تهران که بیشتر از یک دهه از داشتن شهرداری پایدار و مستقل رنج می‌برد با حضور موسی مهام در این شهر سرانجام توانست به آرامش برسد. مهام که شهردار مشهد بود، کارنامه خوبی داشت و همین، دلیل خوبی بود که به پایتختی که داشت به سمت مدرن‌ترشدن پیش می‌رفت، احضار شود. او در طول ۲۰ ماه شهرداری خود در تهران توانست اقدامات مهمی انجام دهد که ازجمله آن درختکاری اطراف بلوار آب کرج و احداث میدان ولی‌عصر در انتهای این بلوار و راه‌اندازی پارک‌های مختلف در تهران ازجمله پارک لاله بود. با رفتن مهام از شهرداری تهران، سه شهردار بعدی هر سه متولد تهران بودند و هرکدام در فاصله سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۱ به سِمت شهردار منصوب شدند که عبارت بودند از ناصر ذوالفقاری، فتح‌الله فرود و سیدمحسن نصر که زمینه حضور یکی از شهرداران پرحاشیه پایتخت یعنی احمد نفیسی را به‌وجود آوردند. 

جوان‌ترین شهردار

احمد نفیسی از شهرداران اصفهانی‌الاصل تهران بود که در رشته حقوق تحصیل کرده بود و بعد از تجربه مقام مدیرکل وزارت اقتصاد ملی، وزارت اقتصاد و مدیر امور اداری سازمان برنامه به قائم‌مقامی شهرداری رسید. او در جریان برگزاری سمینار ۶ روزه «مسائل اجتماعی شهر تهران» به‌عنوان معاون شهرداری صحبت کرد و از مشکلاتی که در این شهر وجود دارد، گفت و آن را شهری بدقواره توصیف کرد: «اگر از بالا به شهر تهران نگاه کنیم یا کوچه‌پس‌کوچه‌های آن را به دقت ببینیم، متوجه می‌شویم بدریخت‌ترین شهر دنیاست و این مصیبت از بی‌نقشه‌ای و بی‌نظمی آنهایی بوده که در گذشته‌ها اداره شهر را برعهده داشته‌اند. در شهرداری، اداراتی وجود دارد که نباید باشند. هیچ‌چیز در شهرداری فناناپذیر نیست و اگر عوارضی از ۲۵ سال پیش وضع شده، همان‌طور مانده است.»کمتر از یک ماه بعد از این سخنرانی بود که او به جای محسن نصر به‌عنوان شهردار تهران انتخاب شد و رکورد جوان‌ترین شهردار پایتخت را به خود اختصاص داد. نفیسی از خرداد سال ۱۳۴۱ تا آذر ۱۳۴۲ به مدت ۱۹ ماه شهردار تهران شد. پارک ساعی در دوران مسئولیت او احداث شد. نفیسی از کسانی بود که با داشتن کارنامه‌ای درخشان در مدیریت شهری و محبوبیت عام به خشم مقامات سیاسی دوران گرفتار آمد و مدت سه سال را در زندان گذراند. محاکمه او در دادگاه، یکی از طولانی‌ترین جلسات دادگاه در قبل از انقلاب بود که ۸۴ جلسه ادامه داشت. او در دادگاه با اشاره به اتفاقاتی که در دورانش رخ داده بود، گفت: «روزی که به‌عنوان شهردار معرفی شدم به من توصیه شد در شهرداری قفل بزنم اما من استدلال کردم هیچ‌کس بدون دلیل فاسد نیست، مگر اینکه جهاتی برای فاسدشدن داشته باشد.» او تأکید داشت که وقتی وارد شهرداری شده، یک نفر را با خود به آن نیاورده و به‌عنوان کارمند شهرداری کار کرده اما باوجود دفاع قوی، نفیسی زندانی شد. بعد از او باز دوران شهرداران مستعجل در تهران آغاز شد. 

علی‌اکبر توانا، ضیاءالدین شادمان، تقی سرلک، سرتیپ محمدعلی صفاری و منوچهر پیروز، چهار شهردار بعدی بودند که متولد تهران بودند و جای خود را به یکی از مهم‌ترین شهرداران تهران یعنی جواد شهرستانی دادند که در ۱۱ ماهی که سِمت شهرداری پایتخت را در دست داشت، چهره تهران را در آستانه یک تحول مهم قرار داد. 

شهردار تحول‌خواه

جواد شهرستانی مانند موسی مهام متولد و بزرگ‌شده و شهردار مشهد بود. پدرش دبیرالکتاب و مصحح کتب خطی آستان‌قدس‌رضوی و کتابخانه حضرتی بود. او پس از طی دوران تحصیل در دبیرستان ابن‌یمین و فردوسی در کنکور سراسری شرکت کرد و با رتبه بالا توانست بورسیه ارتش شود و در دانشکده فنی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. بعد از پایان تحصیلات لیسانس از مهر ۱۳۲۴ وارد خدمت ارتش شد و تا درجه ستوان‌یکمی در دانشگاه تهران به تحصیل اشتغال داشت. او تحصیلاتش را در دانشکده افسری در رشته فنی آغاز کرد و به‌عنوان استاد فیزیک فارغ‌التحصیل شد و بعد از پایان تحصیلات به زادگاهش رفت و در دانشگاه فردوسی شروع به تدریس کرد و بعد از مدتی به‌عنوان رئیس هیأت‌مدیره و مدیرعامل برق منطقه خراسان انتخاب شد. خرید و نصب و بهره‌برداری از دو دستگاه توربین بخار به ظرفیت ۲۵ هزار کیلووات (بیش از دو برابر ظرفیت نیروگاه موجود آن زمان)، احداث شبکه انتقال و توزیع نیرو و ایجاد شبکه روشنایی شهر مشهد از کارهای او بود و تا سال ۱۳۴۷ در شرکت برق مشهد بود. احداث کوی آب و برق و بنای منازل مسکونی برای کارکنان و کارگران آب و برق مشهد، یکی دیگر از اقدامات شهرستانی در زمان حضورش در اداره برق مشهد بود؛ منطقه‌ای که درحال‌حاضر یکی از پرجمعیت‌ترین مناطق مشهد است که بخشی از آن هنوز به نام کوی شهرستانی خوانده می‌شود. بعد از آن به شهرداری مشهد انتخاب شد. عملکرد خوب شهرستانی در مشهد باعث شد شورای شهر تهران در سال ۱۳۴۷ او را به‌عنوان شهردار تهران به پایتخت دعوت کند. او شهرداری تحول‌خواه و اهل فرهنگ بود. شهرستانی نخستین کسی بود که اعلام کرد تهران با توجه به گسترش هرروزه، احتیاج به یک گورستان متمرکز دارد. به دستور او گروهی در شهرداری تهران مطالعات ساخت نخستین گورستان یکپارچه تهران را آغاز کردند و در نهایت نیز قرار شد این گورستان در جنوب تهران راه‌اندازی شود. همچنین مطالعات ساخت دو سالن بزرگ یکی برای تئاتر و دیگری برای موسیقی و اپرا آغاز شد و کلنگ افتتاح آنها یکی پایین‌تر از چهارراه کالج و دیگری در محل کافه شهرداری بر زمین خورد. هرچند بهشت‌زهرا، تئاتر شهر و تالار وحدت در زمان حضور شهرستانی افتتاح نشد اما بنیانش در همان زمان گذاشته شد. او در سال ۱۳۴۸ جایش را به غلامرضا نیک‌پی داد و به وزارت راه رفت و چندسالی به‌عنوان وزیر راه مشغول به کار بود. 

شهرداری که از توپخانه تا بهشت‌زهرا رفت

غلامرضا نیک‌پی، مسافر بعدی میدان توپخانه بود و یکی از سه شهرداری است که طولانی‌ترین دوران حضور در شهرداری را دارد. این زمان طولانی باعث شد دوران او شهرداری تهران که به کلانشهر تبدیل می‌شد به ثباتی نسبی برسد؛ ثباتی که البته باوجود گسترش افسارگسیخته تهران و بیشترشدن مشکلات شهر دوام نیاورد. 

نیک‌پی که از گروه شهرداران اصفهانی تهران بود از شهریور ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ به‌عنوان شهردار پایتخت مستقر شد و چهره تهران را دگرگون کرد. او که فرزند اعزازالملک از تحصیلکرده‌های آمریکا بود در رشته حقوق دانشگاه تهران درس خواند و دکتری اقتصاد را از انگلیس گرفت و به ایران آمد. نزدیکی‌اش با حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا باعث شد او وارد دولت شود و وزیر مسکن و آبادانی باشد و درنهایت با رأی شورای شهر تهران در سال ۱۳۴۸ به‌عنوان شهردار تهران به خیابان بهشت رفت. مهم‌ترین اقدام نیک‌پی در شهرداری، مطالعه برای حل مشکل ترافیک پایتخت بود. او بنای اتوبان‌های بزرگ تهران را در چهار گوشه شهر گذاشت و تا زمانی که در شهرداری تهران بود، اتوبان پارک‌وی که غرب تهران را به شمال متصل می‌کرد، به پایان برد و ساخت اتوبان بعدی که شرق را به شمال متصل می‌کرد را در تپه‌های عباس‌آباد آغاز کرد. 

احداث پارک‌های مهم تهران، تدوین طرح جامع شهر تهران، اخذ عوارض شهری، اخذ عوارض از کامیون‌ها و اتوبوس‌های غیرکرایه‌ای و پلاک سفید، احداث پارکینگ، تعیین حریم شهر تهران، ایجاد کارخانه تبدیل زباله به کود، تأسیس آزمایشگاه مکانیک خاک و ایجاد سازمان عمران و نوسازی عباس‌آباد از دیگر کارهای نیک‌پی بود. او همچنین در تیر ۱۳۴۹ همزمان با دهه فاطمیه، نخستین گورستان مکانیزه تهران یعنی بهشت‌زهرا را افتتاح کرد. ساخت برج آزادی، فرهنگسرای نیاوران، تکمیل تئاتر شهر، سامان‌بخشی به شهرک غرب، بنیان شهرک‌های اکباتان و...  از دیگر کارهای نیک‌پی بود اما حضور او در شهرداری تهران همزمان با دوره‌ای بود که سیل مهاجران از شهرها و روستاها به تهران، چهره این شهر را دگرگون کرده بود. حرکت به سمت صنعتی و غربی‌شدن با مهاجرانی که برای پاروکردن پول از خاک تهران آمده بودند، در تضاد بود و حلبی‌آباد تهران درست در همین زمان بود که مانند یک سالک بدشکل روی صورت شهر نقش انداخت. نیک‌پی در سال ۵۶، بار دیگر جای خود را به شهرستانی داد. او بدشانس‌ترین شهردار تهران بود و در ۲۲ فروردین ۵۸ بعد از پیروزی انقلاب به جرم همکاری با رژیم پهلوی و حل‌نکردن مشکل ترافیک تهران و اخذ مال غیر، ‌اعدام شد. 

شهرداران انقلابی

با پیروزی انقلاب اسلامی، جواد شهرستانی یکی از نخستین کسانی بود که از کار برکنار شد و به جای او محمد توسلی به‌عنوان شهردار پایتخت انتخاب شد. توسلی که در روزهای پر از اتفاق و حادثه بعد از انقلاب به شهرداری رفت، با مشکلات زیادی مواجه بود. او که عضو شورای مرکزی و دفتر سیاسی نهضت آزادی بود در بهمن ۱۳۵۷ ریاست ستاد استقبال از امام‌خمینی(ره) را برعهده داشت. او متولد تهران بود و بعد از تحصیل در دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته ترافیک از آلمان دکتری گرفت. توسلی در خاطراتش با اشاره به مشکلاتی که در مقام شهردار تهران داشته، از طرح برخی برای تصاحب خانه‌های خالی و زمین‌های شهری گفته است؛ موضوعی که باعث شد با همراهی وزیر مسکن، سازمان زمین شهری راه‌اندازی شود. حجم افرادی که به‌دنبال زمین بودند آن قدر زیاد بود که او از مردم خواست مدتی زمین‌ها را نفروشند تا قیمت زمین پایین بیاید. بااین‌همه او کارهای زیادی در زمان کوتاه حضورش در شهرداری برای سامان‌دادن به تهران کرد که از آن جمله می‌توان به تشکیل شورای‌عالی ترافیک شهرهای کشور، اجرای محدوده طرح ترافیک در تهران، احداث خطوط ویژه اتوبوسرانی، راه‌اندازی پایانه جنوب و انجام مطالعات و انتخاب محل میادین میوه و تره‌بار اشاره کرد. شهرداری در دوران توسلی از میدان توپخانه به خیابان فاطمی و ساختمان حزب رستاخیز، نقل مکان کرد؛ ساختمانی که در سال‌های بعد با ساختمان وزارت کشور در خیابان بهشت تعویض شد. توسلی اما به‌خاطر مشکلاتی که با وزیر کشور داشت، استعفا کرد و جای خود را به سیدرضا زواره‌ای داد. زواره‌ای متولد ورامین بود. او در رشته حقوق قضایی تحصیل کرده بود و اولین دادستان تهران شد. زواره‌ای در سال ۱۳۵۹ کمتر از یک ماه مسئولیت شهرداری تهران را در شرایطی به دست گرفت که معتقد بود با توجه به شرایط پس از انقلاب و لزوم توجه بیشتر به قشر مستضعف، باید به‌دنبال فراهم‌کردن امکانات بیشتر برای زندگی آنها بود و نباید میلیاردها تومان صرف مترو و بزرگراه‌ها شود، تا وقتی که ریزش یک برف یا باران موجب ناراحتی و آزار مردم جنوب شهر که بازوی انقلاب اسلامی بوده‌اند، می‌شود. سومین شهردار بعد انقلاب سیدکمال‌الدین نیک‌روش بود که از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰ به مدت هفت ماه شهردار پایتخت شد. او نیز با آنکه مدت کوتاهی به این سِمت منصوب بود، همچنان تحت‌تأثیر دیدگاه‌های انقلابی و توجه بیشتر به قشر ضعیف و محروم بود و مانند زواره‌ای معتقد بود مردم نباید راضی شوند دولت، وجوهی را که باید در دورافتاده‌ترین نقاط کشور مصرف شود، صرف شهروندان (تهرانی) کند. 

غلامرضا دلجو، چهارمین شهردار تهران پس از انقلاب نیز قول داد انبارهای بزرگ عمومی و خصوصی را به خارج شهر منتقل کند اما بیش از همه سخنرانی‌اش به زبان عربی در اجلاس شهرداران پایتخت‌های کشورهای اسلامی در ذهن‌ها باقی ماند. او در بازگشت به تهران در پاسخ به خبرنگاران اجتماعی روزنامه‌ها که سوژه قابل‌تأملی یافته بودند و دراین‌باره از او سؤال می‌کردند، گفت: «زبان دوم ما در این کنفرانس به دلایل مکتبی و سیاسی، زبان عربی بود که این عمل، نتیجه مثبتی به‌همراه داشت!»

محمدکاظم سیفیان با فوق‌لیسانس معماری متولد تهران و حسین بنکدار تهرانی، دیگر شهرداران تهران بودند که در دوران کوتاه شهرداری کاری نتوانستند انجام دهند و درنهایت جای خود را به محمدنبی حبیبی از اعضای مؤتلفه اسلامی دادند. او که به نسبت همتایان خود از ابتدای انقلاب، طولانی‌ترین زمان شهرداری را داشت، متولد روستای باغ ‌خواص ورامین بود و جامعه‌شناسی خوانده و ۴۴ ماه شهردار پایتخت در دورانی شد که جنگ شهری در اوج خود بود و در سال ۶۶ جای خود را به سیدمرتضی طباطبایی داد که به خاندان امام‌خمینی(ره) منسوب بود. او برادر کوچک‌تر سیدصادق طباطبایی، فرزند آیت‌الله سلطانی طباطبایی و همسر فرشته اعرابی، نوه دختری امام(ره) و البته خواهرزاده امام‌موسی صدر و برادرزن سیداحمد خمینی بود و در تهران به دنیا آمده و مدرک مهندسی دارد. او با حکم علی‌اکبر محتشمی‌پور، وزیر کشور، به‌عنوان شهردار تهران منصوب شد. طباطبایی که در دوران موشک‌باران، شهردار تهران بود، دارای صدایی خوش بود و در کنار برادرش - صادق طباطبایی - که تخصصی در موسیقی داشت، قطعاتی را اجرا و ضبط کرده است. 

شهرداران  پرحاشیه

با جایگزینی غلامحسین کرباسچی به جای مرتضی طباطبایی، دوران شهرداران پرحاشیه پایتخت بار دیگر شروع شد؛ شهردارانی که البته به‌جز یک نفر هیچ‌کدام بزرگ‌شده تهران نبودند و در کنار تغییر چهره تهران به شهری بدون برنامه توسعه و طرح جامع، آن را سکویی برای رسیدن به مقام‌های بالاتر قرار دادند و از خیابان بهشت وارد سیاست شدند. کرباسچی از اصفهان به تهران آمد و سابقه تحصیل در حوزه علمیه قم را دارد، در دوران جنگ نماینده امام خمینی(ره) در ژاندارمری جمهوری ‌اسلامی بود. او پس از پایان جنگ و در دولت هاشمی‌رفسنجانی شهردار تهران شد و آخرین شهرداری بود که توسط دولت انتخاب شد. در این دوره قانون شوراهای شهر که چند‌سالی بود بلاتکلیف مانده بود، بازبینی شد و وظیفه انتخاب شهردارها به شورای شهر واگذار شد. تکمیل شبکه بزرگراه‌های تهران که از زمان نیک‌پی مسکوت مانده بود، ارتقای کیفیت محیط‌زیست، بهبود و تقویت جایگاه شهرداری در تصمیمات اداری و انتشار روزنامه همشهری بخشی از اقداماتی بود که توسط کرباسچی انجام شد. او همچنین طرح گسترش فرهنگسراها را به شهرداری برد و چندین فرهنگسرا ازجمله بهمن و خاوران را پایه‌گذاری کرد. کرباسچی در سال ۱۳۷۷ به‌همراه جمعی از مدیرانش به اتهام جرایم مالی در شهرداری تهران در یکی از جنجالی‌ترین دادگاه‌های بعد از انقلاب در ایران که از تلویزیون نیز پخش شد، محکوم و از کار برکنار شد. او سومین شهردار تهران بود که در دادگاه حاضر شد و مانند احمد نفیسی با آنکه از خود دفاع خوبی کرد، محکوم به زندان شد. کرباسچی همچنین از بنیانگذاران حزب کارگزاران سازندگی است و بعد از پایان دوران محکومیت، فعالیتش را در همین حزب متمرکز کرد. 

شهرداری از دماوند

مرتضی الویری که متولد دماوند بود، دهمین شهردار پایتخت بعد از انقلاب بود که با مهندسی برق جایگزین کرباسچی شد. او که فعال و زندانی سیاسی در قبل و بعد از انقلاب بود، مدت زیادی نتوانست بر شهرداری پایتخت باقی بماند و پیش از انقلاب، مدتی با سازمان مجاهدین خلق همکاری داشت و بعد از آن مؤسس گروه فلاح شد و بعد از انقلاب از مؤسسان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. او به‌ دلیل ناهماهنگی با اعضای نخستین دوره شورای شهر تهران ناچار به کناره‌گیری از پست شهرداری شد و بعد از کناره‌گیری از شهرداری تا سال ۸۸ کمتر در فضای سیاسی حضور داشت و در این سال به زندان افتاد. الویری، تنها شهردار تهران است که توانسته در پنجمین شورای شهر تهران به‌عنوان نفر سوم لیست اصلاح‌طلبان وارد شورای شهر شود. او اما در سال ۸۰ جایش را به محمدحسن ملک‌مدنی داد که شباهت‌های زیادی با غلامحسین کرباسچی داشت. او هم از اعضای حزب کارگزاران بود و از اصفهان به تهران آمد. ملک‌مدنی در دوران شهرداری خود با انتقادات و اعتراض‌های شدید جناح اقلیت دوره اول شورای شهر تهران به رهبری ابراهیم اصغرزاده روبه‌رو شد. یکی از مهم‌ترین عوامل این نارضایتی‌ها توقف فروش تراکم بود که به گفته مخالفان، باعث افزایش قیمت مسکن در تهران شد. ملک‌مدنی معتقد بود بالارفتن هزینه زندگی در پایتخت، تنها راه جلوگیری از مهاجرت فزاینده به این شهر است. ملک‌مدنی هم مانند کرباسچی به‌عنوان چهارمین شهردار تهران با پرونده‌ای سنگین از خیابان بهشت به زندان اوین رفت و به پنج ماه حبس و سه سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شد. 

دوازدهمین شهردار تهران که دولتی مستعجل داشت، شیرازی بود و از این شهر به شهرداری پایتخت رسید اما محمدحسین مقیمی که کارشناس ارشد مدیریت سیستم و بهره‌وری بود، آن‌قدر فرصت پیدا نکرد که در اتاق شهردار در خیابان بهشت مستقر شود و جایش را به سیزدهمین شهردار تهران داد که راه بهشت تا پاستور را برای خود و جانشینانش باز کرد. مقیمی در دولت یازدهم، معاونت سیاسی و قائم‌مقامی وزارت کشور را برعهده داشت اما در شهریور ۹۵ در روندی پرحاشیه، جایش را به علی‌اصغر احمدی داد؛ فردی که به‌عنوان رئیس ستاد انتخابات در دوره دوازدهم شناخته شد. 

از شهرداری تا ریاست‌‌جمهوری

محمود احمدی‌نژاد از ارادان، شهری در چندکیلومتری گرمسار به اداره شهر تهران رسید. او که در دانشگاه علم و صنعت تا دکتری مهندسی و برنامه‌ریزی حمل‌و‌نقل پیش رفته بود، نامش با پرونده شکایت از روزنامه «سلام» سر زبان‌ها افتاد و بعدها توسط شورای شهر تهران به‌عنوان شهردار انتخاب شد. در ۲۶ ماهی که احمدی‌نژاد شهردار تهران بود، بسیاری از چراغ‌خطرها را حذف و دوربرگردان‌ها را جایگزین کرد. او در اقدامی عجیب، نمایشگاه بین‌المللی تهران را در آستانه برگزاری نمایشگاه کتاب پلمب کرد. احمدی‌نژاد که با شعار «عدالت برای همه» وارد شهرداری شده بود، نخستین و تنها شهردار تهران بود که لباس رفتگرها را بر تن کرد و خود را با آنها همراه کرد. او همچنین طرح ساخت مسجدجامع ولی‌عصر را در پارکینگ مجموعه تئاتر شهر به تصویب رساند و در مراسم کلنگ‌زنی آن حاضر شد؛ طرحی که بعد از گذشت بیش از ۱۰ سال آسیب‌های زیادی به تئاتر شهر و ساختمان‌های اطراف آن وارد کرده و همچنان تا افتتاح، راه طولانی دارد. احمدی‌نژاد در سال ۸۴ با انتخاب به ریاست‌جمهوری، از خیابان بهشت راهی پاستور شد و جای خود را به یکی از دوستان نزدیک خود یعنی علی سعیدلو داد که معاون پشتیبانی‌اش در شهرداری بود. او که دکتری مدیریت استراتژیک داشت، یکی از اعضای اتاق فکر احمدی‌نژاد بود و تا انتخاب شهردار بعدی در این سِمت ماند. 

فرود دکتر خلبان

پانزدهمین شهردار بعد از انقلاب و پنجاه‌و‌هشتمین شهردار تاریخ پایتخت، راهی طولانی از مشهد تا خیابان بهشت را طی کرده بود؛ راهی که با رکورد ۱۲ سال حضور توانسته طولانی‌ترین دوران شهرداری را به خود اختصاص دهد. بعد از او نیک‌پی و کرباسچی با ۱۰ سال، طولانی‌ترین دوران شهرداری را داشتند. محمدباقر قالیباف متولد طرقبه از توابع شهر مشهد است و با مدرک دکتری جغرافیای سیاسی و گواهینامه خلبانی ایرباس، از فرماندهی نیروی هوایی سپاه چندسالی با حکم فرماندهی معظم کل قوا به‌عنوان فرمانده نیروی انتظامی کل کشور منصوب شد. قالیباف که از سال ۸۴ به‌عنوان شهردار انتخاب شده، یکی از معدود شهردارانی است که چهار دوره ریاستش بر مهم‌ترین نهاد اداره پایتخت ادامه دارد؛ شهرداری که مانند احمدی‌نژاد حمایت اصول‌گرایان را پشت سر خود دارد و تمامی رقیبانش را در چند سال گذشته با همراهی یارانش در شورای شهر تهران پشت سر گذاشته است. در دوران قالیباف نیز مانند شهرداران دیگر، تهران با افت‌وخیزهای زیادی روبه‌رو بود. در کنار طرح‌های عمرانی و شهری متعدد ازجمله طرح گسترش حمل‌و‌نقل عمومی که در تهران اجرا کرده، برخی طرح‌ها ازجمله صدور مجوز تخریب بناهای فرسوده که به تخریب بافت تاریخی تهران منجر شده و استفاده از نیروهای قراردادی برای برخی پست‌های شهرداری ازجمله ناظران و ضابطان شهرداری که با هدف جمع‌آوری دستفروش‌ها جمعی از آنها را ضرب‌وشتم کرده‌اند، فروش بی‌قاعده تراکم در قسمت‌هایی از شهر تهران، تخریب فضای سبز و جنگل‌های حاشیه شهر و... از موضوعاتی بوده که مورد انتقاد بسیاری از علاقه‌مندان به تهران است. 

بسیاری از منتقدان معتقدند از آنجایی که او در کودکی و نوجوانی در تهران زندگی نکرده، این شهر را به‌خوبی نمی‌شناسد و به‌همین‌دلیل نیز با نبض شهر مانند سایر شهرداران غیرتهرانی همراه نشده است. دوران چهارساله پایانی شهرداری قالیباف با افت‌وخیزهای زیادی همراه بود. او که بعد از شکست در انتخابات سال ۹۲ از حسن روحانی، تندروتر از دوره‌های قبلی شد، سعی کرد راهش را از دولت جدا کند و با نفوذ در شورای شهر توانست بار دیگر مسافر بهشت شود. در این دوره، قالیباف با اتهامات زیادی روبه‌رو شد که مهم‌ترین آن ماجرای واگذاری املاک نجومی به برخی افراد بود؛ پرونده‌ای که با واکنش برخی نهادها روبه‌رو شد و به‌عنوان پاشنه آشیل حضور او در رقابت‌های انتخاباتی عمل کرد. قالیباف در ماجرای آتش‌سوزی ساختمان ۵۰ساله پلاسکو و فروریختن آن در مقابل چشمان اهالی تهران به‌عنوان یکی از مقصران اصلی شناخته شد. پرونده تفحص از شهرداری، چالش دیگری برای قالیباف بود که با لابی‌های قدرتمندی که با مجلس داشت، مسکوت ماند اما اتفاقات این دوره باعث نشد او خود را به‌عنوان یکی از نامزدهای جناح اصول‌گرا برای سومین‌بار وارد رقابت ریاست‌جمهوری نکند. قالیباف نیز مانند احمدی‌نژاد علاقه‌مند به تغییر مکان از بهشت به پاستور بود. او در سه دوره انتخابات ریاست‌جمهوری وارد جریان رقابت شد و باوجودآنکه مطمئن بود می‌تواند به پاستور برسد، از راه ریاست‌جمهوری باز ماند. او در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری با شعار «دولت مردم» وارد شد و دولت حسن روحانی را به‌عنوان دولت چهار درصدی‌ها در مقابل ۹۶ درصدی‌ها که همه مردم بودند، متهم کرد اما درنهایت و با همه تلاشی که در مناظره‌ها کرد، مجبور شد به نفع ابراهیم رئیسی، نامزد اصول‌گرای دیگر کنار برود؛ نامزدی که در رقابت با حسن روحانی شکست خورد اما این تنها بدشانسی قالیباف نبود. نتیجه انتخابات شوراهای تهران نشان داد لیست اصلاح‌طلبان به‌صورت کامل وارد شورای شهر شده و این به معنای آن بود که کارش در خیابان بهشت به پایان رسیده و باید به مقصد بعدی خود که شاید زادگاهش و قائم‌مقامی آستان قدس باشد، فکر کند، هرچند با اظهارنظرها و انتقاداتی که مشاورانش در روزهای بعد از دوازدهمین دوره ریاست‌جمهوری نسبت به رقیب هم‌فکر او داشتند، دکتر خلبان شاید به فکر پوشیدن دوباره لباس نظامی بیفتد. 

سیاستمدار  ریاضیدان

انتخاب محمدعلی نجفی برخلاف شهردار قبلی، انتخاب ساده‌ای نبود. از روزی که ترکیب شورای پنجم شهر تهران با ترکیب کاملا دگرگون نسبت به شورای قبل با رأی قاطع مردم تهران انتخاب شد، گزینه‌های زیادی برای جانشینی قالیباف از ۳۰ خرداد تا هفته آخر تیر مطرح می‌شد؛ گزینه‌هایی که هرکدام مخالفان و موافقان زیادی داشت اما در میان این گزینه‌ها محمدعلی نجفی یکی از مهم‌ترین نامزدهای تکیه‌زدن بر سِمت شهرداری تهران بود. نجفی برخلاف قالیباف متولد تهران در دی ۱۳۳۰ است. او که فارغ‌التحصیل دبیرستان قدیمی مروی در خیابان ناصرخسرو است و با رتبه اول کنکور در رشته مهندسی متالورژی وارد دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) شد اما خیلی زود تغییر رشته داد و وارد رشته ریاضی شد و رتبه نخست دانشجویان این دانشگاه را در سال ۱۳۵۳ کسب کرد و از سوی دانشگاه به دانشگاه M. I. T پذیرفته شد. نجفی بعد از انقلاب درحالی‌که نتوانسته بود از تزش دفاع کند، ریاست دانشگاه صنعتی اصفهان را به مدت یک‌ سال برعهده گرفت و بعد از آن وارد دولت شد و در سه دولت باهنر، مهدوی‌کنی و میرحسین موسوی وزیر فرهنگ و آموزش عالی شد. او در دو دولت آیت‌الله هاشمی، وزیر آموزش‌وپرورش شد و اقدامات مهمی همچون تغییر نظام آموزش‌وپرورش به ترمی واحدی و افزایش حقوق معلمان و ایجاد مدارس نمونه‌دولتی و غیرانتفاعی را انجام داد. نجفی در دولت اول اصلاحات به‌عنوان رئیس سازمان برنامه‌وبودجه قرار گرفت و سپس وارد شورای شهر دوم تهران شد. 

او در دوره یازدهم ریاست‌جمهوری ابتدا به‌عنوان وزیر آموزش‌وپرورش معرفی شد اما با اختلاف یک رأی نتوانست رأی اعتماد مجلس نهم را بیاورد. دلیل انتخاب‌نشدنش، سرکشی به خانواده‌های آسیب‌دیده حوادث انتخابات ۸۸ بود. او بعد از این به‌خاطر قبول‌کردن پست ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری از شورای شهر استعفا داد. از اقدامات مهم نجفی در زمان ریاست سازمان میراث فرهنگی، بازگرداندن بخشی از الواح گلی هخامنشی دانشگاه شیکاگو و شیر دال غار کلمانکره به ایران بود. نجفی اما مدت زیادی نتوانست در سازمان بماند و در بهمن ۹۲ به‌ دلیل بیماری قلبی و مشکلات زیاد استعفا داد و تا پیش از مطرح‌شدن گزینه شهرداری تهران در مناصبی همچون مشاور رئیس‌جمهوری و سرپرست وزارت علوم، تحقیقات و فناوری انتخاب شد.

 حالا نجفی که بسیاری گمان می‌کردند قرار است به‌عنوان رئیس‌دفتر رئیس‌جمهوری انتخاب شود، بعد از رایزنی‌های متعدد به شهرداری پایتخت رسید که میراث‌دار مشکلات فراوانی است. مهم‌ترین مشکل، تراکم‌های بی‌رویه فروخته‌شده در این سال‌ها و بدهی گسترده‌ای است که شهرداری برای پروژه‌های شهری به پیمانکاران دارد. باید دید این‌بار نجفی چقدر می‌تواند در این سِمت باقی بماند. 

 

منبع: روزنامه وقایع اتفاقیه

اخبار مرتبط

خواندنی ها

ارسال نظر

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.

  • تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.

  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

  • انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.

  • جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.