| کد خبر: 164972 |

کرمانشاه؛ دوئل مصیبت و زندگی

سخن از کرمانشاه که به میان می‌آید، واژگان بار غم می‌گیرند، خیال کلمات به روزهای نه چندان دور سفر می‌کند، روزهایی که شهرهایش ‌در بند دشمنان شد و به اهالی، راه آوارگی را نشان داد. روزهایی که مردان برای حراست از خاک رفتند و زنان برای حراست از خانواده ماندند.

تین نیوز

 سخن از کرمانشاه که به میان می‌آید، واژگان بار غم می‌گیرند، خیال کلمات به روزهای نه چندان دور سفر می‌کند، روزهایی که شهرهایش ‌در بند دشمنان شد و به اهالی، راه آوارگی را نشان داد. روزهایی که مردان برای حراست از خاک رفتند و زنان برای حراست از خانواده ماندند.

سخن از کرمانشاه که به میان می‌آید، واژگان بار غم می‌گیرند، خیال کلمات به روزهای نه چندان دور سفر می‌کند، روزهایی که شهرهایش ‌در بند دشمنان شد و به اهالی، راه آوارگی را نشان داد. روزهایی که مردان برای حراست از خاک رفتند و زنان برای حراست از خانواده ماندند.

جنگ که تمام شد، ویرانه لطیف‌ترین واژه برای توصیف این دیار شد. اگر بنا بود مرز پشت خط زندگی کردها باشد باید سر جای اول می‌ایستادند؛ اگرچه پس از جنگ زخم‌های‌شان عمیق‌تر شد، اما دوباره ایستادند، دوباره آغاز کردند، و دوباره ساختند.

ساختند تا سازندگی معنا پذیرد، کاستی اگر دیدند، ترمیم کردند تا اصلاحات به مقصد رسد، خود دست مهربانی بر سر این دیار کشیدند تا مبادا بی‌مهری‌های مهرورزان قلب تپنده‌اش را به درد آورد و با امید به فرداها در صف نخست تصمیم‌گیری‌های کلان این مرزوبوم ماندند، شاید تدبیری اتخاذ شود و چرخ زندگی‌شان بهتر بچرخد.

با وجود همه سازگاری‌ها، کرمانشاه اما بر یک قرار نماند و شامگاه بیست و یکم آبان سیالیت زندگی‌اش گرفتار خصم مادر طبیعت، زمین شد و لرزید. زمین لرزید، زیر پای مردمی که در پایکوبی‌های‌شان پیوند با خاک و موطن خود را در گوشش زمزمه کرده بودند. دیاری که آوای تنبور یارسانانش در جهان طنین‌انداز است، اینک به پژواک مویه‌های مادران داغدارش گوش سپرده است.

جنون طبیعت دل کوه‌هایی را لرزاند که فرهادش پیکر عشق تراشیده بود. شبی که می‌رفت تا به سپیده بپیوندد به یکباره فروریخت، زندگی زیر آوار ماند. راوی آن شب عروسک‌هایی شدند که بی‌جان روی تلی از خاک افتادند، شمع‌هایی که پیش از آنکه نسیم سالیان رفته خاموش‌شان کند، زیر آوار دفن شدند و ساعت‌هایی که عقربه‌های‌شان مرده بودند.

قاب زندگی، خاموشی بود و شب و مرگ

سپیده صبح را هیچ خروسی نوای بیداری نخواند، واقعیت بی‌رحم‌تر از همیشه رخ نموده بود، خون‌های از زیر آوار جاری، کودک گریان تنها در میان آوار، گوشه پیراهن بیرون مانده خواهری که مرگ تقلایش را شکست داده بود، و مردی که همه آنچه که برداشته بود نوزاد گریان در آغوشش بود.

این دیار دیگر دیار شیرین نبود، داغستان آرمیدن مردی تنها وخسته از به خاک سپردن سه فرزندش بود. دوست دارم عبور کنم از روزهایی که حتی آب برای رفع عطش نبود، از آنها که صاحب منصبی بودند و با لبخند و در حصاری از حفاظت به میان آوار آمدند، عکس گرفتند، و رفتند و از رسانه‌ای که میلی به نشان غم این مردم نداشت. می خواهم از امروز بگویم، از امروز که فاجعه کمرنگ‌تر از گذشته است. گذشته! چه واژه غریبی با حال و احوال این روزهای این مردم زلزله زده؛ مگر چه چیز تغییر کرده که بگویم گذشته؟! جز آنکه دیگر کرمانشاه در صدر اخبار نیست.

اگر از حال زلزله‌زدگان می‌خواهید سراغی بگیرید، باید بگویم حال‌شان خوش نیست. مردمی که سرمای استخوان‌سوز زمستان را زیر چادر از سر گذراندند اینک باید خود را برای گرمای طاقت‌فرسای تابستان این مناطق آماده کنند گرمایی که با خود مارو عقرب به همراه دارد و زین پس ساکنان باید مراقب نیش این مهمانان گرمسیری نیز باشند. در حوزه بهداشتی افرادی که سرویس‌های بهداشتی منازل‌شان تخریب شده در دسترسی به حمام و توالت کماکان با مشکل مواجه هستند.

مشکلات بهداشتی و شیوع بیماری‌های ناشی از آن قاتل تدریجی بازماندگان خواهد بود. زنان بی‌سرپرست اما بی‌دفاع‌تر از دیگران برای ادامه زندگی باید پیکار کنند نمی‌دانم در برنامه مدیران تا چه اندازه این جمعیت به شمار آمده‌اند اما بی‌شک افرادی که نان‌آور خود را از دست داده‌اند کابوس‌شان دوچندان خواهد بود در امرار معاش بی‌نان. سختی‌ها گاه از توان خارج می‌شود، این را از گفته‌های نمایندگان این مناطق می‌توان لمس کرد «تاکنون حدود بیست نفر از مردم زلزله‌زده خودکشی کرده‌اند.» برای مردم زلزله‌زده وفور مرگ شاید هولناکی‌اش را از میان برده است، یا که در بازآفرینی روانی کوتاهی شده که همچنان اینجا، جولانگاه مرگ است.

مردمی که از آوارها بیرون آمده‌اند اینک در سیلاب مشکلات غرق شده‌اند. بیش از نود درصد دانش‌آموزان این مناطق که سرمایه‌های این مملکت برای اعتلایش هستند، از روند تحصیل خود ناامیدند؛ اینها تحقیقات جامعه‌شناسی هستند که خبر از حال این روزهای پس از زلزله دارد، مگر جز به کمک تحصیل علم می‌شود طبیعت را به خدمت گرفت؟ مگر نه اینکه یأس آینده‌سازان مملکت، راه پیشرفت را ناهموار می‌کند؟

اینک بیش از پنج ماه از زلزله می‌گذرد، دیگر دستپاچگی در رفتارها جای خود را باید به سنجیدگی داده باشد، خروجی جلسات تصمیم‌گیری مدیران باید چاره‌ساز موتور محرکه صنعت و فعالیت سرپل‌ذهاب که شهرک صنعتی آن است و در زلزله ٧,٣ ریشتری کاملا تخریب شده، باشد. بازار کار تولید‌کنندگان و کسبه متوقف شده است. نمی‌توان باور داشت که احیای یک شهرک خرد از توان یک وزارتخانه خارج باشد. در روستاها اوضاع نامناسب‌تر از شهر است، جایی که بخش مهمی از اکوسیستم را دام‌ها تشکیل می‌دهند و دامداری سهم بزرگی در تامین معیشت روستاییان دارد. اگر شمار دام‌های تلف شده برای بسیاری تنها معنای عدد دارد، برای روستاییان، از دست رفتن گاو و گوسفند نابودی سرمایه زندگی است.

در روند بازسازی منازل و اعطای تسهیلات وعده داده شده به نظر می‌رسد چنان سستی و تعللی صورت می‌گیرد که بسیاری مهاجرت را به ماندن ترجیح می‌دهند. مهاجرت به کرمانشاه شهری که خود آبستن مشکلات عدیده بوده و همچنان رتبه نخست بیکاری در کشور را دارد اینک باید پذیرای افزایش جمعیت حاشیه نشین باشد؛ جمعیتی که در مناطق زلزله‌زده زمانی به واسطه دارا بودن مشاغل مولد بخشی از موتور محرک جامعه بوده اینک باید افزاینده آمار بیکاری در استان باشد.

اگر سفری به سرپل ذهاب، ازگله، قصرشیرین، گیلانغرب و روستاهایی که شمارشان کم نیست داشته باشید، دیگر صدای قهقهه کودکی که موهایش در باد تاب می‌خورد به گوش‌تان نمی‌رسد، دیگر زنی روزهایش را برای رسیدن به آرزوهایش در خیال جلو نمی‌برد، دیگر مردی برای رسیدن به فردا به جنگ مشکلات نمی‌رود. شهر اردوگاه اجباری آدم‌هایی است که با امید غریبه‌اند؛ گویی که زمان از روز زلزله متوقف شده است.

چادرهای غرق در سیلاب و کانکس‌های آهنین داغ دیده در حرارت آفتاب این روزها برای نوزاد دو ماهه جای قشنگی نیست، این سقف‌ها کوتاه‌تر از سرفرازی مردان و زنان این مرزوبوم است. زلزله بم اگرچه بسیار دردناک‌تر و فاجعه بارتر از زلزله کرمانشاه بود، اما از نظر تجربه در مدیریت بحران تجربه ارزشمندی بود. نمود این کارآزمودگی در روزهای نخست زلزله در کرمانشاه در امر امداد و نجات احساس نشد.

امید است که در روزها، ماه‌ها و سال‌های پیش رو این تجربه خاک خورده از صندوقچه خاطرات بیرون کشیده شده و در رفع مشکلاتی که اهم آن اشتغال است استفاده شود تا تجربه تلخ بم در کرمانشاه تکرار نشود. کرمانشاه کلید امنیت این مرز و بوم است تبعات رها کردن کرمانشاه همه ایران را فرا می‌گیرد. اگر بحران پسازلزله در این مناطق مدیریت نشود باید عواقب آن را در مرکز استان و چه بسا در پایتخت پذیرفت.

به گزارش اعتماد، کرمانشاه را نباید در این خاک ایزوله دانست. این دیار هیچگاه در جهت گسست اجتماعی حرکت نکرده است. با وجود همه مشکلات و ضعف‌ها، در بزنگاه‌های حساس بیشترین حضور و مشارکت را داشته است. می‌دانم که نباید در غم و اندوه غرق شویم اما باید این غم را در گوشه ذهن خود تا زمانی که کارها سامان گیرد نگه داریم، تنها در این صورت می‌توانیم راه فراموش نکردن را بیابیم. باید در خاطرمان تصاویر مصیبت را مرور کنیم، نباید زبان را به بازی بگیریم بلکه باید همت کنیم تا کاری از پیش بریم چرا که زخم کرمانشاه زخم همه ایران است.

اخبار مرتبط

خواندنی ها

ارسال نظر

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.

  • تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.

  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

  • انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.

  • جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.