| کد خبر: 113428 |

سیاه و سفید عصر زغال سنگ:

گفت وگو با آخرین بازمانده لکوموتیورانان ایرانی از جنگ جهانی دوم

تین‌نیوز| تنها مانده است. دوستان و همقطارانش اکنون سال‌هاست به سفری بی‌بازگشت رفته‌اند. در یک گروه 64 نفره بودند. جوانانی از همه جای ایران. اعضای این گروه طلایه‌داران لکوموتیورانی کشور بودند؛ لکوموتیو‌هایی که  اکنون به خاطره‌ها تبدیل شده و در موزه‌ها تنها تصاویری از آنها موجود است اما او برای خود تاریخچه‌ای از این تجهیزات غول پیکر دارد. وقتی می‌خواهد درباره گذشته‌ها حرف بزند نگاهش به تصاویری است که هر کدام دنیایی خاطره را برایش زنده می‌کنند؛ خاطراتی که با یادآوری برخی از آنها لبخند بر گوشه لبانش و گاهی هم قطره اشکی روی گونه‌های چروکیده‌اش می‌نشیند.حاج حسین جان تقی‌پور براساس شناسنامه‌اش 88 ساله است و خودش می‌گوید سنم باید بیشتر از 92 سال باشد چون در آن زمان سجل گرفتن خیلی دقیق نبود.او حالا در تنهایی خود زندگی جالبی دارد. فرزندانش همه ازدواج کرده و سر خانه و زندگی خود رفته‌اند. با یک حساب سرانگشتی می‌گفت خانواده‌اش الان حدود 50 نفری هستند. خانه قدیمی ‌او محل قرار ما برای شنیدن درد د‌ل‌ها و خاطراتش بود.

دوره آموزش
 قدیمی‌ترین لکوموتیوران کشور می‌گوید: سال 1319 بود که به پیشنهاد پدرم برای گذراندن دوره‌های آموزشی وارد راه‌آهن شدم، در آن دوره 64 نفر بودیم. چند نفری از مازندران، اما بقیه از استان‌های دیگر بودند، کلاس‌ها در تهران برگزار می‌شد. اکنون از این گروه بزرگ تنها من مانده‌ام.پدرم کارمند اداری راه‌آهن بود. او مرا تشویق کرد که وارد این حرفه شوم، ما دوره ششم آموزشی بودیم، در آن زمان 18 ساله بودم.

جنگ جهانی دوم
یک سال از ورود ما به راه‌آهن می‌گذشت که جنگ جهانی دوم برای کشور ما هم شروع شد، یادم می‌آید 20 شهریور سال 1320 بود؛ ما را به اندیمشک بردند از آنجا ما را مجبور می‌کردند تجهیزات نظامی و ‌نیروهای متفقین را به شمال کشور حمل کنیم. ما مجبور به کار برای کسانی بودیم که جنگ می‌کردند، در حالی که کشور ما اصلاً ارتباطی به جنگ نداشت. یادم می‌آید هیتلر تا «لنینگراد» پیش آمده بود.

 طی 24 ساعت 24 قطار از بندر امام خمینی  کنونی به بندر ترکمن حرکت کرد. بار همه این قطارها تجهیزات و نیرو و آذوقه بود. کار فشرده و سختی بود. لکوموتیو‌ها دودی بود و سرعت و امکانات الان را نداشت.بهترین لکوموتیوی که در خط شمال قادر بود شیب‌های تند جاده را بکشد «فورشتا»ی آلمانی بود، این لکوموتیو‌ها را خود آلمان‌ها به ما دادند و بعد در دوره جنگ بلای جان خودشان شد. خط 28 در هزار مسیر شمال کشور خیلی مسیر سختی است. قطارهای معمولی قدرت لازم برای حرکت در آنجا را نداشتند.
 
میزان حقوق
ماهانه 30 ریال حقوق می‌گرفتم البته از این مبلغ 15 قران برای بازنشستگی کسر می‌شد. در آن زمان چیزی به نام بیمه برای ما وجود نداشت. 39 سال و 11 ماه و 24 روز در راه‌آهن کار کردم، لکوموتیوران نمونه انتخاب شدم.

در این سال‌ها حتی یک سانحه نداشتم. در دوره جنگ جهانی دوم خیلی از قطارها به علت پر فشار بودن کارها به هم برخورد کرده یا از خط خارج شدند.

خیلی‌ها جان باختند اما برای من هیچ وقت اتفاق ناگواری رخ نداد چون همیشه دقت چاشنی کارم بود.25 اسفندماه سال 59 بازنشسته شدم، بعد از انقلاب در دوره جنگ نخستین قطاری که از پادگان ساری به سمت جبهه‌های جنوب حرکت کرد را من راندم.

خاطرات شیرین
سال 1335 بود که واگن دیزل از «گدوک» فرار کرد. ترمزها قفل شده بود، مثل ماشین که لنت‌ها داغ می‌کند در قطار هم این شرایط است. توکل کردم به خدا و ائمه اطهار و به هر ترتیبی بود قطار را نگه داشتم. اگر قطار متوقف نمی‌شد ممکن بود با قطاری که از «دوگل» حرکت کرده بود برخورد کرده و حادثه رخ دهد.

خاطره تلخ
در دوره جنگ جهانی دوم یک قطار ایرانی از اندیمشک به سمت بندر ترکمن حرکت کرده بود؛ قطار باری بود. متأسفانه قطار از ریل خارج شده و همه سرنشینان آن کشته شدند.
 
راندن انواع قطارها
من در طول مدت طولانی خدمتم قطار‌های زیادی را رانده‌ام، از قطار‌های دودی گرفته تا قطارهای جدید ترمن، تقریباً در همه خطوط ریل آهن قطار راند‌ه‌ام. یادم می‌آید خــــــــــط آهن در سال 1304 از بندر امام در جنوب و بندر ترکمن در شمال همزمان شروع به ساخت شد و در استان لرستان در ایستگاهی به نام «سمیه» خط‌ها به هم رسیدند. فکر می‌کنم حدود 12 سال طول کشید.

مسافران سرشناس
در قطارهایی که من می‌راندم افراد سرشناس بسیاری به عنوان سرنشین بودند. از جمله آنها برادران شاه ، چند تن از اعضای خانواده سلطنتی و...، خیلی از مدیران کل و مسئولان رده اول کشور.

ازدواج
در سال 1324 ازدواج کردم. همسرم اهل و ساکن ساری بود، بچه یک محل بودیم. عقیده دارم زن نورافکن خانه است. الان چند سالی است که فوت شده و من تنها شده‌ام. ما با هم 67 سال زندگی مشترک داشتیم.7 بچه دارم که الان همه آنها برای خود شغل و جایگاهی به دست آورده‌‌اند دکتر، مهندس و... شده‌اند.
 
سه خط طلا
این مسیر در منطقه مازندران محدوده «ورسک» تا «پل سفید» است. در آن زمان ابتدا قرار شد مسیری به طول 2 کیلومتر را تونل بزنند اما رضاخان نپذیرفت. عقیده داشت در صورت حفر تونل اگر داخل آن حادثه‌ای رخ دهد امکان امدادرسانی نیست، از طرفی با کشیدن خط آهن در بیرون از تونل ها مناطق بین راهی هم آباد می‌شدند. به دستور او این خطوط ریلی ساخته شد؛ خط‌هایی که امروزه جزو مشکل‌‌ترین خطوط ریلی برای لکوموتیورانان است. کسی که بتواند در این مسیر براند، می‌تواند لکوموتیوران قطار‌های مسافربری شود.مهندسین آلمانی این خط را ساختند. امروزه کسانی که می‌خواهند از پایه سه لکوموتیورانی به پایه دو و یک ارتقا پیدا کنند باید یک بار این مسیر را برانند.

گواهینامه رانندگی ندارم
با وجود این‌که سال‌های طولانی قطار راندم اما هیچ وقت به رانندگی با خودرو علاقه‌مند نشدم به همین دلیل هم اصلاً دنبال گرفتن گواهینامه نرفتم. شاید هم فرصت این کار را نداشتم.
 
مرگ یک دوست
در دوره جنگ دوم جهانی بود که یکی از دوستانم  به نام سید آقاجان حسامی‌با قطار مقداری تجهیزات نظامی‌ را از اندیمشک به شمال می‌آورد. وقتی در ارتفاعات سوادکوه ترمز قطار داغ کرده بود او قطار را متوقف کرد اما نیروهای روسی داخل قطار اجبار کردند باید حرکت کند و تجهیزات را به بندر ترکمن برساند. او هم به زور روس‌ها قطار را به حرکت درآورد اما متأسفانه در مسیر گدوک و منطقه سرخ‌آباد با قطار دیگری که در ریل وجود داشت برخورد کرد. در آن حادثه 37 نفر جان باختند.4 ایرانی و بقیه روسی بودند. یکی از کشته‌شدگان دوستم سید بود. جسد او را مسئولان وقت اجازه ندادند به بهشهر ببرند. آنها جسد لکوموتیوران را در فاصله کمی ‌از خط‌ آهن ایستگاه ساری به خاک سپردند. عقیده داشتند با دیدن قبر او سایر لکوموتیورانان با دقت عمل بیشتری کار خواهند کرد و از طرف دیگر هر بار قطاری از کنار آن عبور می‌کند برایش فاتحه خوانده و یادش همیشه زنده خواهد بود. الان از مدیر کل راه‌آهن شمال درخواست کرده ام در صورت ممکن قبر او را تا نیم متر بالاتر بیاورند چون لای شمشادها پنهان مانده است.

طول عمر زیاد خانواده
پدرم 112 سال و پدر بزرگم 127 سال عمر کردند. برادران و خواهرانم همه به رحمت خدا رفته‌اند. من تنها بازمانده هستم. تاکنون به سیگار لب نزده‌‌ام. نه این‌که دنبال دیگر خلاف‌ها رفته باشم. سعی می‌کنم همه غذا‌هایم طبیعی باشد. ماست و شیر تازه غذای هر روزه من است. روزها برای این‌که حوصله‌ام سر نرود به باغ کوچکی که نزدیکی خانه‌ام دارم می‌روم. قدم می‌زنم. از طبیعت لذت می‌برم.

قهرمان دو و میدانی
اردیبهشت سال 1327 بود که برای شرکت در یک مسابقه دو ما را از ساری به قائمشهر بردند. فاصله بین شهرداری قائمشهر تا شهرداری ساری را دویدیم. حدود 22 کیلومتر بود. من یک ساعت و 50 دقیقه دویدم و اول شدم. یادم می‌آید مسئولان وقت یک قواره پارچه به من جایزه دادند.

طولانی‌ترین تونل
طولانی‌ترین تونلی که در مسیر خط آهن وجود دارد مربوط به تونل دوآب به دوگل است. این تونل حدود 2 کیلومتر مسافت دارد. سازندگان تونل آنقدر با دقت این را ساخته‌اند که حتی 10 سانتیمتر قوس ندارد. مستقیم ساخته شده است.

خاطره سفر خارجی
تنها دو بار به سفر خارجی رفته‌ام؛یک بار به زیارت خانه خدا  مشرف شدم و یک بار هم توفیق شد به کربلا رفتم. یادم می‌آید هنگام حضور در کربلا بود که مراسم هفت حاج آقا مصطفی خمینی در نجف برگزار می‌شد. ما هم در این مراسم شرکت کردیم.

ریزعلی فداکار
نامش را نمی‌دانم، اما یادم است که کوه در حد فاصل میان شیرگاه و جوارم ریزش کرده بود. یکی از ساکنان منطقه لباسش را بیرون آورده و دور چوب دستی پیچیده و آتش زده بود. کار او باعث شد از یک اتفاق ناگوار جلوگیری شود.

خواندنی ها

ارسال نظر

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تین نیوز در وب منتشر خواهد شد.

  • تین نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.

  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

  • انتشار مطالبی که مشتمل بر تهدید به هتک شرف و یا حیثیت و یا افشای اسرار شخصی باشد، ممنوع است.

  • جاهای خالی مشخص شده با علامت {...} به معنی حذف مطالب غیر قابل انتشار در داخل نظرات است.